به روایت از پدر بزرگوارم:
بار اول در سال 94 به سوریه اعزام شد. به عنوان مدافع حرم اعزام شده بودند و به من گفت لبنان هستم. حتی یک عکس هم برای من فرستاده بود که در کشور لبنان است. هنوز مکالمات و عکسش را در گوشیام به یادگار دارم. وقتی که به ایران برگشت، متوجه شدیم ایشان اصلاً لبنان نبوده است. به خاطر اینکه ما نگرانش نشویم چیزی از مکانهای اعزامش به ما نمیگفت و به ما میگفت من در لبنان به عنوان مربی آموزش میدهم. بعد از آن پی درپی به عراق و سوریه میرفت. من خیلی نگرانش میشدم. اما به خاطر اینکه بچهام در شهر غربت ناراحت نباشد در تماسهایش با هم خیلی شوخی میکردیم