راوی:فرزند شهید
...پدرم متولد 3/3/1344، خوزستان ، باغملک روستای طلاور است.
بسیار بسیارشوخ طبع بود. در مسائلی همچون رهبری بسیار قاطع بود. یک انسان ساده پوش وساده زیست، بسیارمهربان و دلسوز،والبته وابسته به جنگ و شهادت به نحوی که زمانی که خبر شهدای غواص دست بسته راشنید تا چندوقت اصلا اوضاع روحی مناسبی نداشت. یا به قول خود شهید که میگفت : این روزها حالم مثل روزی است که خبر پایان جنگ را شنیدم.
به گفته فرماندهان، پدرم به نحوی پیشرفت در جنگ را چندین ماه جلو انداخت و این امر به دلیل ابداع چند روش جدید در استفاده از ادوات نظامی در شرایط حساس بود.
برای رفتن آنچنان اشتیاق داشتند، که بعد از رفتن ورسیدن به مقصد،خانواده ی خود رامطلع کرد تا مبادا عواطف پدرانه مانع از رفتنش شود.
در دوران حضور مستشاریش در سوریه فقط به آموزش نیروهای سوری اکتفا نمیکردند بلکه حضور مستقیم و مداوم ایشان در خط مقدم مبارزه با تروریست های فاسد آنچنان بود که اکثر همرزمانشان بیان می کنند که مهم ترین دلیل حضور پدرم در سوریه رسیدن به درجه رفیع شهادت بود و آن هم شهادتی که در راه دفاع از حرم ناموس مولایش حسین(ع) باشد.
به دلیل حضور مستمر درمحورعملیاتی و اموزش نیروها، قادر به تماس مداوم نبودن و هفته ای یک بار تماس داشتند که درآخرین تماس از همه ی ما خواست که هر کدام به نوبت صحبت کنیم و ایشان هم فقط گوش دادند. و گفت: میخواهم فقط صدایتان را بشنوم. و وقتی که از پدرم سوال کردیم کی برمیگردی خانه،گفت: من هشتم میآیم روستا(طلاور) دقیق همان شد.هشتم روزی بود که پیکرشهیدعلیخانی برگشت به روستا برای خاکسپاری.
همیشه حسرت جاماندن از رفقای شهیدش را در دل داشت. به نحوی که بعضی از همرزمان قدیمی شان میگفتند: ما در تعجب هستیم که محمدرضا تمام جنگ را حضور داشت آن هم در مناطق عملیاتی چطور شهید نشده است. و محمدرضا باید شهید میشد. روزی که دوستانش متوجه رفتن پدرم به سوریه شدند همگی میگفتند برنمیگردد.
سرانجام پس از حضور مستمر در جبهه های نبرد حق علیه باطل در شرایطی که ماموریت نظامی ایشان در سوریه به پایان رسیده بود و مقدمات بازگشت به ایران را فراهم کرده بود. مطلع شدند که تعدادی ازنیروهای خودی در استان حلب و شهر خانطومان در شرایط بسیار سخت و دشواری قرار گرفته اند به گونه ای که بیش از 200 نفر از این مجاهدان در محاصرۀ شدید دشمن قرار گرفتند.به خواست خودبه خانطومان اعزام شدند..
شرایط به گونه ای فراهم شد که محاصره شکسته شود و نیروهای خودی از محاصره دشمن آزاد شدند.پدرم و دیگر همرزمانش آنقدر برای نجات همرزمانشان جلو رفته بودند و بهطور مداوم با آتش قبضه 107 مواضع دشمن را مورد هدف قرار داده بودند که نیروهای دشمن موقعیت آنان را شناسایی کرده و در نهایت با پرتاب موشک(کورنت)، پدرم و همرزمانش مورد اصابت قرار گرفتند که در پی آن پدرم در اثر شدت جراحات وارده به درجه رفیع شهادت نائل آمد.