محسن از ۱۵ سالگی مداحی می‌کرد. فروردین‌ماه ۱۳۶۴ در مراسم ختم یکی از اقوام در تاریکی دعای کمیل رو از حفظ خوند. در پایان مراسم روحانی مجلس در جست‌وجو بود که ببینه جوانی که با این سوز و گداز، دعارو خوانده و مداحی کرده، کی بوده تو جبهه مسوولان زمانی‌که رفتار محسن با نوجوانان را می‌بینند، در ۲۱ سالگی مسوول دسته‌ای می‌کنند که تمام اعضای آن نوجوانان کم سن‌وسال بودند. بعد از شهادت محسن خیلی هابه منزل ما آمدند و از اتفاقاتی گفتند که اطلاع نداشتیم. همرزمی می‌گفت، «حقوق ناچیز من پاسخگوی کرایه منزل و نیازهای خانواده‌ام نبود، هر ماه محسن مبلغی از حقوق خود را برای کرایه خانه من کنار می‌گذاشت.» محسن یک ثانیه از وقت خودش روهدر نمی‌داد و همیشه می‌گفت، «وقت طلاست.» نوشتن اشعار برای مداحی‌ و شرکت در مراسمات عزاداری حاج «منصور ارضی» از جمله برنامه‌هاش برای روزهایی بود که در جبهه حضور نداشت محسن همیشه لباس‌های پاره هم‌رزمان خود که گوشه‌ای انداخته شده را می‌شسته، سپس می‌دوخته است، تا مجدد قابل استفاده شود. حتی حاضر نمی‌شد برای طی مسیر استحمام از خودرویی که همه رزمندگان از آن استفاده می‌کردند، استفاده کنه و در مقابل اصرار دوستان خود ایستادگی و پیاده این مسیر طولانی را طی می‌کند؛ چراکه معتقد بوده این خودرو متعلق به بیت‌المال است و نباید از آن برای مصارف شخصی استفاده کرد.