آماده شد تا برای پاتکی که در راه بود حرکت کنه. قبل از رفتنش می گفت : این عملیات یک چیز دیگه ایه و نمیشه به این راحتی ها از خیرش گذشت و انگار از همه چیز مطلع بود.
دیدم که داره به سمت دشمن میره و سخت با آنها درگیره. در همین حین گلوله ی توپی از سوی دشمن شلیک شد که مستقیم به سر حجت خورد.
سر حجت به هوا پرتاب شد و خون بود که از رگ های گلویش فوران می کرد و به آسمان می پاشید.
پیکر بی سر حجت همینطور چند قدم جلو رفت و در مقابل چشمان بهت زده ی ما به زمین افتاد همانند ارباب بی سرش امام حسین (ع) و بی سر به شهادت رسید.
فرازی از وصیت نامه ام :
پدر و مادرم ! تقاضا دارم اگر جسدم را نیاوردند بدون هیچ ناراحتى به خدا توکل کنید و از خداوند صبر و استقامت بخواهید و از این که نتوانستم در پیرى عصاى دست شما باشم مرا ببخشید.
خواهر و برادرم گوش به صحبت های رهبر عزیز انقلاب بسپارید و امر او را اطاعت کنید. در فراگیرى قرآن و احکام دین کوشا باشید و فرزندى تربیت کنید که ادامه دهنده ی راه انبیا باشد.
کتاب بی قرار در مورد بنده ، زندگی نامه و خاطراتی از بنده هستش که منتشر شده