#خاطره 1800
سلام به آمرین عزیز
چند روز پیش رفتم کنار رودخونه
داشتم با سرعت میرفتم دیدم
خانمی با شوهرش در حال شوخی
و شالش هم افتاده
شیشه ماشینو دادم پایین
بلندو نرم وقاطع گفتم عزیزم
شالت افتادههه
سرت کن!
بنده خداها شوکه شده بودن
خندشونم پرید 😅😁
چون پشت سرم شلوغ بود دیگه
نموندم ببینم چی شد
یه مورد دیگه مانتو جلوبازبود
خیلی افتضاح 😤
خلاصه منم با صدای بلند شروع
کردم به صحبت با مامانم
گفتم منکه برای دخترم سنجاق
مانتو ودکمه خریدم
چیه مانتو جلوباز 😠؟
خیلی زشته برای یه خانم،خب
مانتو.پوشیدی دکمشم ببند !
اصلاً در شان خانما نیست
این مدلی بگردن
حالا طرفم داشت گوش میداد 😉
مامان منم هی بلند میگفت
وای بعضیا که خیلیم مسنن چقدرم
آرایش دارن!!!
( مامانم متوجه نبودن من دارم
تذکر غیر مستقیم میدم 😄
اینم از اون زرنگیا😂 باید یاد بگیرید
اطرافیانتونو در عمل انجام گرفته
قرار بدین 😁)
منم بلند گفتم تازه بنده خدا نمیدونه
با آرایش مسنتر میشه!؟ 🤔😂