ایکاش میله و قفسی در میان نبود
دادی نبود! دادرسی در میان نبود
بین تمام رابطه ها "عشق" می نشست
اصلا خیانت و هوسی در میان نبود
رویای شاپرک همه جا عطر غنچه داشت
ترس از وجود ِ "خرمگسی" در میان نبود!
بر آینه ! غباری و گردی نمی نشست
طوفان نبود ؛ خار و خسی در میان نبود
ارگ دلی و گلشن چشمی نمی شکست...
ویرانی ِ بم و طبسی در میان نبود!
با تو چه روزهای قشنگی که داشتم...
آنروزها که پای کسی در میان نبود!
سید عباس محسن زاده