از دوری ات مجنونم ای دیوانه باور کن بشکن سکوتت را بزن حرفی لبی تر کن اصلا بیا از ریشه خشکم کن نمی رنجم گُل های باغم را بکَن از ریشه پر پر کن چون بیش از اندازه به تو مشتاق و حساسم کم پیش من تعریف و وصف ِیارِ دیگر کن جز تو نمی خواهم صدایی بشنوم ای دوست سیلی بزن بر صورتم گوش ِ مرا کر کن از کلبه ی بی روزن و تاریک بیزارم با تیشه ی فرهاد خود دیوار را در کن آشفته می سازد مرا زلفِ پریشانت بر حالِ من رحمی بفرما روسری سر کن این نسخه ی دوری به درمانم نمی سازد حالِ مرا با دوری ات کم بد و بد تر کن ‌‌ ‌