پرستویی که میداند جهان هم تکیه گاهش نیست
مهاجر میشود اما خدا داند که راهش نیست
منم آن ماه بیتابی که میتابد به هر چاهی
تو آن جویندهٔ آبی که هیچ آبی به چاهش نیست
برای روز دلتنگی میان خفتن و مردن
تعادل میشود یک آن،که آن هم در نگاهش نیست
اگر روزی برای من تو هم خواندی غزل هایی
بگو حتماً که حیران شد ولی این هم گناهش نیست
#سید_طباطبایی