تماشایی ست چشمانت به وقت نازکردن ها چه آشوبی به پا کرده ست این اعجازکردن ها تو از گل بهتری صد بار ، پیش گل نمی گویم دلم می سوزد از این شیوه ی ممتاز کردن ها به دستم شاکلیدی داده چشمانت که آسان شد برایم قفل رویای غزل را ، باز کردن ها ببر با خود مرا خاتون ! ببر هرجا که می خواهی که زیبا می شود در سایه ات پرواز کردن ها میان چشم هایت قهوه داری ، نوش چشمانم که می نوشاندم وقت غزل آغاز کردن ها به پلکی، آن چنان از هر نگاهت ، عشق می بارد که من می میرم ازاین گونه ،عشق ابراز کردن ها بیا خاتون ! بیا بنشین ، خیال درد دل دارم غزل می خواهم از چشمت دراین همراز کردن ها ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎◍⃟💛◍⃟💜◍⃟💚