می سپارم به خدا باغ گل پیرهنت را تاروپود بدنت ، زلف شکن در شکنت را سوختن با نیت روشنی انجمن عشق است دارم ای زنده ی جاوید، غم سوختنت را مثل باقی شهیدانِ وطن کو پر وبالت تا بگیرم به بغل قامت گلگون_کفنت را خوش تر از زمزمه ی جاری جانت نشنیدم می روی، هر قدمت می شِکُفَد جان و تنت را ای نسیم آنچه به جا مانده از آن باغ بیاور تا ببویم نفسی لاله ی دور از وطنت را با همان سرمه که از باور ققنوس به جا ماند در نگاهم بنشان روشنی انجمنت را