همان که مِی زده از چشم تو نگاه من است که مست کرده ام و شانه تکیه گاه من است چقدر طعنه شنیدم از عالم و آدم که عاشقت شده ام پس همین گناه من است نمیشود که برایت فقط غزل گویم که پرده پوشی از این عشق اشتباه من است تمام عمر نشستم به عافیت طلبی خیال خام که یوسف درون چاه من است همیشه قصه ی جیران و ناصرالدین شاه زبان حال دلم بوده و گواه من است دوباره فتحعلی و دوباره توپ و تفنگ هلا که آفت مشروطه در گیاه من است به چشم های قشنگی که ریخت آتش را خودش دلیل زمین خوردن سپاه من است چه حاجتی به ترنج است عاشقان دیدند که برق مصر نگاه تو قتلگاه من است قسم به فایز در شروه های گاه به گاه طنین خنده ی تو کوک دستگاه من است همین که پلک زدی شب ستاره ها را ریخت قسم که عشق خودش وام دار ماه من است