دلم، دور از تو کاری ناگهان کرد
به فالی، بختِ خود را امتحان کرد
گرفتم فالِ یلدا را که دیدم
جنابِ حافظ ابیاتی بیان کرد
فقط مصراعِ اوّل را که خواندم
«دل از من برد و روی از من نهان کرد»
کشیدم آهی و بعدش نشستم
چه راحت رازِ عشقم را عیان کرد!
نگاهم رویِ بیتِ اوّلش ماند
«خدا را با که این بازی توان کرد»
دو چشمم مدّتی خشکیده بودند
همین یک بیت آن را خونچکان کرد
چه مهمانِ عجیبی باشد این عشق
چه شد یکباره من را میزبان کرد؟!
میانِ این همه سرهایِ ممتاز
کلاهم را کجا دید و نشان کرد؟!
ولی باشد، غمش هم دلنشین است
اگرچه در دلم آتشفشان کرد
«خودم اینجا دلم در پیشِ دلبر»
مرا با یک امیدی جاودان کرد
الهی خانهاش آباد باشد
که در ویرانهٔ دل آشیان کرد
شبیهِ صبحِ یلدا، سرد بودم
ولی تابید و روحم را جوان کرد
کمی افسرده بودم، خوب فهمید
به گرمایِ غمش من را روان کرد
به میدانِ محبّت لنگ بودم
دوید و هر دو پایم را دوان کرد
برای آنکه از چیزی نترسم
دو دستش را برایم سایهبان کرد
من از عمرم فقط فهمیدم این را
دلِ بی عشق و بی دلبر زیان کرد.
#حسینعلی_زارعی