باسمه تعالی آهِ یک شهر در نهادِ من است سینه‌ام غرقِ عطرِ یاسمن است کوره‌ای آتشین و عالَم سوز پشت این دکمه‌های پیرهن است عقل پا پس کشیده از میدان عشق،مردِ جنگِ تن به تن است در نبردی چنین بگو چه کسی فاتحِ این تقابلِ کهن است؟ وطن این خاک نیست،آنجا که تو در آن می‌کشی نفَس وطن است باخت گاهی عین پیروزی است بازیِ عشق،جای باختن است تا «خود»ی هست،دورم از رخِ تو حائلی گر میان ماست،«مَن» است