انگور، باید از چهل پیمانه رد میشد
تا اشکهایش، مست کردن را بلد میشد
باید چهل شب، توی دیگ صبر میجوشید
تا حد صبرش در غم و شادی، رَسَد میشد
در تشت دنیا هی لگد میخورد پی در پی
بیخود شدنهایش به سختی، مستند میشد
گویا، ریاضتها همه حکم عبادت داشت
ذکر لب هر دانه، وقتی که صمد میشد
منصور حلاّج درون حبهّ، میبالید
هر حبّهای در این دگرگونی، احد میشد.
#مهتاب_بهشتی