تا کی به گریه صبر کنم انتظار را سالی گذشته چشم به راهم بهار را
میریزد از لبان ترت شربت غزل انگار دیده است جهان شهریار را
در تخته نرد عشق سرم روی میز رفت تاوان من سر است بیاور تو دار را
روی لبت به خنده عسل ریختی؟ بگو آیا به این هوس تو گرفتی شکار را ؟
تلخ است قهوهی قجر چشمهای تو من عاشقم به قهوه همین زهرمار را
ابروی تو کمان نفس گیر آرش است برده است آن کمانی ابرو قرار را
یلدا نشسته است سر سفرهی غزل هی دانه کن به سرخی شعرت انار را
دیکتاتور غزل شدهای سهم من کجاست ؟ بشکن قلمروی غزل ِ انحصار را
اخمت هجوم صاعقه شد روی قلب ابر خطی نکش ادامهی این ذوالفقار را
عاشق شدم که پر بزنم بال من کجاست ؟ جبر است و دادهام به شما اختیار را
بد باختم به بازی بازار سرنوشت مثل کسی که باخته میز قمار را
باشد قبول دوست نداری مرا برو شاعر شدم که ابر بریزم هوار را
تو رفتهای و از دل من صبر رفته است نم نم ببارمت به غزل روزگار را
حالا نشسته است کسی رو به روی شعر عاشق به گریه خواند غم این دچار را
#زینب_حسامی
@abadiyesher