مدتی در هتل المپیک مشغول بود؛ پیش همکارش زبان انگلیسی میخواند.
در عرض کمتر از ۱ ماه پیشرفت قابل توجهی کرده بود.
طوری که همکارش فکر میکرد میخواهد برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود.
مصطفی به سوریه رفت و این دوستش هر وقت مرا میدید، میپرسید: آقای صدرزاده از پسرتون چه خبر؟
من هم به شوخی میگفتم: رفته خارج از کشور!
این بنده خدا هم فکر کرده بود برای درس و تفریح رفته.
تا اینکه خبر شهادتش رو آوردند...
در هتل همه متوجه شدند پسرم شهید شده است.
همکارش اومد پیشم و گفت: مگه نگفتید رفته خارج؟
به شوخی گفتم: خوب سوریه هم خارجه دیگه! فقط کار مصطفی اونجا دفاع از حرم حضرت زینب بود...
راوی: پدر شهید 💚
منبع: کتاب قرار بی قرار 💜
#شهید_مصطفی_صدرزاده 🌱🕊
کانال شهید تاسوعایی مدافع حرم آل الله
(ابا حنانه) روح الله_طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannan