از ناحيه های مختلف زخمی شده بود و بالاجبار درخانه مانده بود، امّا با آن حال وقت نماز به خواهرهايش می گفت تا زير پهلوهايش را بگيرند و به او كمك كنند تا وضو بگيرد، من به ايشان می گفتم كه حسين جان! شما الآن تمام سر و بدنت خونی است و اون می گفت كه خدا با همين خون هم نماز من را قبول می كند. وقتی می‌خواست با همان حالتی كه زخمی بودند به جبهه برود به او گفتم كه الآن كه زخمی شدی نرو تا حالت بهتر شود؛ گفت: من نمی خواستم اين قضيه را به شما بگويم، حدود سه سال است كه من فرمانده هستم، نمي خواستم به شما بگویم و شما هم به كسی نگوئيد. نمی‌خوام از خودم تعریف کرده باشم اگر الآن من به جبهه نروم، كسانی را كه تجربه كمتری دارند جايگزين من می كنند كه اگر كارشان را خوب بلد نباشند افرادی كه زير نظر آنهاست را نمی توانند خوب هدايت كنند و جان بچه ها به خطر می افتد. حالا ممكن است من چند روز ديرتر به جبهه بروم كه ممكن است در همين جا تصادف كنم و بميرم، پس بهتر است مرگ انسان به باشد، مادر جان! احترام شما واجب است ولی خدا و پيامبر بالاتر از همه چيزها هستند و رضای خدا مهم تر است و خلاصه با كلام خود ما را راضی نمودند و راهی جبهه شدند. ✍به روایت مادربزرگوارشهید 📎فرماندهٔ گروهان حر گردان امام حسین(ع) ولادت: ۱۳۴۲ قم شهادت: ۱۳۶۶/۱/۲۲ شلمچه، عملیات کربلای۸ کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🕊🌺