🍃آرزوی من از سال‌ها پیش آرزویی با من همراه شده و حتّی لحظه‌ای از من فاصله نمی‌گیرد. گاهی خسته می‌شوم از دستش. انگار که دوست دارم چند لحظه‌ای رهایم کند ولی گویی او از من خسته نمی‌شود حتّی اگر کاری برای برآوردنش نکنم. این آرزوهای سمج را دوست دارم احساس می‌کنم تو به آنها فرمان می‌دهی که از من دور نشوند. همیشه آرزو داشته و دارم که در تلاطم‌های زندگی، آرام باشم چه وقتی که طوفان مصائب قصد آرام گرفتن ندارد و چه آن هنگام که موج کشتی شکن سختی‌ها روی سرم فرود می‌آید و چه آن گاه که تیرهای تهمت و طعنه پیاپی روی قلبم می‌نشیند. گاهی خیال می‌کنم آرزوی چنین آرامشی هم برایم زیاد است ولی گفتم که من هم اگر بخواهم این آرزو را فراموش کنم این آرزو قصد رها کردن مرا ندارد. از وقتی که با دوستی که تو نشانم داده‌ای نشست و برخاست کرده‌ام این آرزو جان دوباره گرفته در وجودم. تا به حال حتّی برای یک بار هم ندیدم که دریای وجود دوستم حتّی با سهمگین‌ترین طوفان‌ها، موّاج شود. من دریای آرام در هوای طوفان‌زده را در کنار دوستم تجربه کردم. شاید او را نشانم دادی تا بفهمم که چنین آرامشی، تنها یک آرزو نیست آرزویی تحقق یافتنی است. این روزها دلم عجیب محتاج آرامش است. دستی بکش روی دلم، آرامم کن آقا! گاهی تماشای آرامش دیگران به جای آرام کردن، آتشم می‌زند. بیشتر از این، نگذار بسوزم. شبت بخیر آرامش من! @abbasivaladi