من مادرِ یک دخترِ یک ساله هستم، از وقتی که متوجه شدم جنینم دختره، غم بزرگی به دلم نشست که قراره یکی دیگه مثل خودم به دنیا بیاد. مدت کوتاهی بعد از دنیا اومدن دخترم زندگیم تا مرز فروپاشیدن رفت. من و همسرم به این فکر می کردیم که چجوری از هم جدا بشیم که دخترمون کمتر آسیب ببینه یادآوری اون روزها برام آسون نیست، ولی برای اینکه تاثیر چله رو بگم، تحمل می کنم. رفته بودیم پیش مشاور که بهمون بگه چطور جدا بشیم،اون روزها مشغولیت فکری من جدایی از بچه ام بود که برام محال بود مشاور وقتی قصه ی ما رو شنید گفت شما اصلا نباید بچه دار می شدین،گذشت و بعد چند جلسه مشاوره قرار بر این شد که من و همسرم روی چند مورد کار کنیم که مهم ترینش برای من تغییر دیدگاه بود نمی دونستم دیدگاهی که پر از تنفر نسبت به خونه داری و محدودیت های همسریه پر از حس حقارت نسبت به شغل خونه داریه چجوری میشه ۱۸۰ درجه عوضش کرد و از همسری و مادری لذت برد؟! با کلی توسل و دعا خود خدا این چله رو جلوی من گذاشت و راه حل رو تو اولین روز مطالعه بهم نشون داد با مطالعه ی ۳۰ صفحه ی اول کتاب حال من از این رو به اون رو شد و دغدغه ی من _که وقتی خودم نمی تونم از زندگیم لذت ببرم چطور دخترم رو برای زندگی آماده کنم_ تقریبا کامل برطرف شد از خدا میخوام حس خوبی که از طریق شما با این چله به زندگی من اومد، هزار برابرش رو به زندگی خودتون و عزیزانتون منتقل کنه و همون طور که گره از فکر و دل من باز شد، گره از دنیا و آخرتتون باز بشه 😊با ما باشید🔻🔻 @abbasivaladi