─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─ پارت : ۵۷ * ساعت ۱۱ ‌بود که رسیدیم ، ایه و اقا حمید اومدن دنبالمون ، بعد از احوال پرسی گرمی که کردیم با هم رفتیم به طرف خونشون . تو راه از ایه پرسیدم : + بچه ها کجان 😍 ؟ - خونه گذاشتمشون ، گفتم دیگه اینهمه راه نیارمشون ☺ + اها ، خوب کردی ، تنها گذاشتیشون پیش هم؟؟ - نه خواهر زاده حمید اقا هست پیششون ، اگه تنها بزارم که معلوم نیست چه کارا که نکنم این دوتا فضول 🤦‍♀😂 + الهی فداشون بشم 😂 دلم براشون یه ذره شده . - مرسی عزیزم ❤ بعد از اینکه رسیدیم و رفتیم داخل خونه با دیدن اون دوتا فرشته کوچولوی خوشگل خیلی خوشحال شدم 🥰🤩 گر چه سروش هنوز باهام اشنایی نداشت و یکم غریبی میکرد . ولی ستایش یه دختر کوچولوی خوشگل و خوش زبون بود ک ادم ازش سیر نمیشد ، یه گوله نمک خالص بود 😍 . با دادن هدیه هاشون ، سروش یکم باهام رفیق شده بود . انقد که اون روز باهاشون بازی کردم و پیششون بودم اخرش ارمان با دلخوری اومد و گفت : - واقعا که 😒 انگار ن انگار که یه شوهریم داشتی ، بنظر اون دو تا فسقلی رو بیشتر از من میخوایی ها . اگه میدونستم انقد زود اون دو تا بچه جای منو میگیرن نمیاوردمت که 😞 + ااااا چی میگی دیوونه . به دو تا بچه حسادت میکنی ؟؟ 🤦‍♀ - اره که میکنم . حالا که اینجوریه ازدواج که کردیم هم بچه نمیخوام . واسه این دوتا داری انقد داری قش و ضعف میری و منو یادت رفته😑 معلوم نی برا بچه خودمون دیگ چیکار کنی ، فک کنم بگی ارمان کی هست اصلا 😏 واااای خداااا🤣🤣 این پسره پاک دیوونس ، از این حرفا و حسادتاش خندم گرفته بود و از شدتوخنده نمیتونستم خودمو جمع کنم 😂😂 . دوباره گفت : - 😒 اره بخند مانا خانم ،،، نادیده گرفتن ما خنده هم داره ... بعد از اینکه خندم تموم شد با لبخند رو بهش گفتم : + وای آرمان یکم نفس بگیر😂😂 یک دم در این مثل پیرزنا داری غرغر می کنی وحرف میزنی 🤦‍♀بابا وقت گذاشتن و بازی کردن با دوتا بچه ناز 😍که از قضا خواهر زاده هاتم هستن مگه انقد حسادت داره عزیزم 🙄😜 - آخه تو چی میدونی تو دل من تو این چند ساعت چی گذشته 😓 و چه آشوبی توش به پاعه😞 با تک خنده ای 😂 گفتم : +الهی من قربون اون دل پر از آشوب بشم 😉😘 ارمان با دلخوری گفت: - لازم نکرده 😒 ولی من دوباره خندم گرفته بود : + وااااای خداااا🤣🤣نمیدونی آرمان چقدر بامزه شدی وقتی که اینجوری حسودی می کنی به دو تا بچه😂😂😂 واقعا نمیدونم باید چی بگم بهت دیوونه . - شدم فیلم خنده تو دیگه آره .هی هرچی میگم میزنی زیر خنده 😠 +دوست دارممممم😝 شوهرمییییی ،، عزیز دلمممممیی ،دوست دارم بهت بخندم حرفیه !!🤨 - نه🤐 با لب لبخند رفتم و بغلش کردمو آروم گفتم : + خیلی دوست دارم آقایی حسود خودم 💋بدون بچه هامونم جای تو رو واسم نمی گیرن چه برسه به بچه هایی بقیه😉 با این حرفم لبخند رو لبش اومد و اونم محکم منو تو بغلش گرفت و گفت : - ☺قربون خانوم خوشگلم بشم که انقدر برام عزیز که حتی بخاطرش یه بچه هم حسودی می کنم اگه بهش توجه نشون بده 😌 - خدا نکنه عزیز دلم 💏 ..... نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡