مقتل میگوید:
با قدوم آهسته و سنگین به سمت پدر رفت، آرام پدر را صدا کرد، اجازه رخصت خواست، بی درنگ حسین مُهر رفتنش را زد.
رسم حسین این بود.
هنوز ۷۲ ملتش را اجازهی میدان نداده بود. میخواست دلبری را از خودش آغاز کند. دقایقی به عاشقی گذشت و بوسه...
-کمی در مقابلم راه برو.
مقابل چشم پدر چند قدم به راست رفت و برگشت.