❎از حرف تا عمل زمین است تا آسمان... محمّد پدر مقدس اردبیلی در روستای «نیار» در اطراف اردبیل، زندگی می کرد، او روزی در جوانی مشغول آبیاری مزرعه خود بود. آبی که به آن جا می آمد سیبی با خود آورد، محمّد آن را برگرفت و خورد ولی ساعتی بعد، از این کرده پشیمان شد، زیرا خود را مالک سیب نمی دانست، مجرای آب را به طرف سربالا پیش گرفت و سرانجام به باغی رسید که شاخه های بعضی از درختان آن به بیرون آمده بود و سیب از آن ها به زمین افتاده بود. نزد باغبان رفت و حلیت خواست. او گفت که: این باغ مال من و برادرم است، من سهم خود را حلال کردم ولی برادرم در نجف ساکن است و من اختیاری از جانب وی ندارم. محمّد که سخت ناراحت بود به قصد نجف عزیمت کرد تا ضمن زیارت قبور ائمه از صاحب نصف سیب نیز حلیت بخواهد. در نجف نزد وی رفت ولی او حلال کردن آن را مشروط بر آن کرد که محمّد با دختر وی وصلت کند و در تعریف دخترش گفت: که وی کر و کور و شل و لال است، محمّد که با وسائل آن روز آن همه راه آمده و با تحمل شداید و سختی ها به نجف رسیده بود برگشتن را بدون اخذ نتیجه معقول نیافت و تن به قضا داد، عقد جاری شد و شب زفاف که محمّد منتظر یک موجود کر و کور و شل و لال بود، دختر خوش جمال و صحیح و سالمی را در حجله دید و وقتی از بیماری ها و نقایصی که پدرش، در حق وی گفته بود، پرسید: دختر مطالب پدر را چنین تعبیر کرد که: مراد وی از کری نشنیدن حرف های نادرست، منظور از کوری ندیدن نامحرمان، مقصود از شل بود نرفتن به جاهای ناباب و مفهوم معنوی لال بودن اجتناب از غیبت و سخن های حرام است. مقدس اردبیلی، حاصل این ازدواج و فرزند آن چنان پدری است که در راه کسب روزی حلال، حتی به خاطر نصف سیب، آن همه سختی ها را تحمل کرد و مادرش این چنین با فضیلت و دارای کمالات اخلاقی بود.