[فرستاده شده از شعر و سرود مذهبی کودکان] خلاصه ای از زندگی امام رضا برای کوچک و بزرگ ⬛️تقدیم به خواهر بزرگوارش حضرت معصومه سلام الله علیها ⬛️🌾⬛️ امام رضا عالم آل رسول(عليهم السلام) ☀️⭐️☀️⭐️☀️⭐️☀️⭐️☀️⭐️☀️ جیبام پر از تنقلات و قنده همه چي تو دنيا بهم مي خنده دلم شده دوباره يك پرنده بابا در ماشينشو مي بنده ميگه:كمربنداتونو ببندين تا خود مشهد بگين و بخندين خيلي مسافرت رو من دوس دارم مخصوصا اون وقتي كه مي ريم حرم قراره اين بار باباجون برامون قصه بگه ز عالمي مهربون: وقتي امام هفتمين شهيد شد خورشيد ش از ديده ها ناپديد شد خيلي ها تو تاريكي ها نشستن پنجره هاشون رو به فردا بستن نفهميدن خورشيدي هس هميشه جهان كه بي نور خدا نميشه بعضياهم هميشه دنبال نور هستن و مي رسن به اون با سرور خورشيد هفتم اگه رفت از اينجا مياد امام هشتم ما :"رضا" امام رضا با علم بی نهایت بعد پدر مي رسه به امامت خورشيدي كه مي تابه از مدينه ☀️ بعد پدر كسي كه بهترينه امام هميشه راضيه از خدا لحظه اي از ياد خدا نيس جدا راضين از او همه ی آدما واسه همين اسم امام هس رضا از در خونه ش كسي رد نميشه جايي به جز اونجا بلد نميشه .. ... ... ... ... جنگه ولي اون روزا تو حكومت كي مي بره تا زور بگه به امت بين دو تا داداش وحشي جنگه كي مي بره اون يكي كه زرنگه برادر بزرگ به اسم "مامون:" حالا شده حاكم مسلمين اون اما كسي مامونو دوس نداره بايد ي فكري بكنه بيچاره پادشاها همه بودن ستمگر هر كدوم از اون يكي ديگه بدتر اين يكي اما نقشه هاي جديد داش توسر يه فكر تازه و پليد داش با اين همه ياري كه مولا داره بايد اونو پهلوي خود بياره :مياره مرو امامو ازمدینه فكر ميكنه چاره كار همينه مي گه بياين به جاي من شاه بشين تو آسمون قلب مون ماه بشين🌙 امام ولي دست اونو مي خونه منظورش از اين كارا رو مي دونه مي خواد امام خراب شه پيش مردم دوباره راه پيش اونا بشه گم پيشنهاد مامونو رد میکنه پيش روي كاراشو سد مي كنه مامون عباسي ولي زور كرد امامو بادسيسه مجبور كرد گفت ..كه پس بايد وليعهد شی تو كارا با من شما هم عهد شي تو کارهای بد شریک ما بشی بعد منم شما باید شاه بشی بعد خودشو آدم خوبي جا زد امامو "اي سرور من "صدا زد پيش همه امامو احترام كرد محبت ظاهري به امام كرد تو دلش اما كينه و حسادت تا برسونه او رو به شهادت مخصوصا اون روزي كه توي قحطي افتاده بودن آدما به سختي بارون اومد وقتي دعا كرد امام خدا رو تو نماز صدا كرد امام همراه قطره قطره هاي بارون 🌧 زياد شدن ياوراي مولامون همراه با زيادي ياراشون زياد مي شد حسودي هاي مامون خواست تا بسنجه علم مولامونو خراب كنه پيش عالما اونو تموم عالما شدن خبر دار مجالس علمي ميشه برگزار ميان به "مرو"از همه جاي دنيا برای گفتگو با مولای ما بحث مي كرد امام چه خوب و زيبا با اونها از كتاب هاي همونها مي فهميدن كه علم او خدايي ست اين كار يك عالم معمولي نيست خليفه ديد اين جوري هم نميشه پيروز ميشه امام رضا هميشه خودش خراب ميشه به جاي امام شده ديگه تحمل اون تمام رسيده انگار آخر راه اون گرفته پيش چشم مامونو خون .. ... ... ... ... راه افتادن يه روز به سوي بغداد تو راه رسيدن اونا به سناباد خليفه هم غلامشو صدا كرد يك انار از توي سبد جدا كرد دست غلامو سمي كرد و گفتش چيزي كه اون غلام فقط شنفتش سمي شد اون انار به دست غلام😥 اون انارو گذاشت كنار امام دونه هاي انار كه مي درخشيد مامون ظالم تو دلش مي خنديد😈 :بايد كمي از دونه هاش برداري من ببينم تو دهنت ميذاري فكر نكني صاحب اختياري😡 چاره اي غير خوردنش نداري امام كه مي دونست واسه هميشه داره رها از اون ستم ها ميشه خورد انارو سلامي داد به بابا دارم ميام پدر كنار شما امام خوب هشتمم شهيد شد خورشيدش از ديده ها ناپديد شد امام جواد اومدن از مدينه طوري كه مامون ايشونو نبينه نماز به بابا خوند و زودي برگشت روشنه از نور امام كل دشت امام ما زنده ي جاودانه هميشه اون به فكر شيعيانه شفا ميده امام به اذن خدا مريضا و حل مي كنه مشكلا پرنده اي گشوده بال و پرم تا برسم به آسمون حرم شعر21 زمان شعر:سال87 @fkpoem