💢خاطره‌ای از سوار ماشین بودیم به سمت مقر لشگر می رفتیم، به شخصی رسیدیم که سبزی می فروخت، آقا مهدی گفت توقف کن تا برای بچه ها سبزی بخریم. گفتم خیلی زیاد است کمتر بگیریم برای خودمان. گفت: این بچه ها هر کدام عزیزان مادرانشان هستن... هرکدام از این بچه ها وقتی در خانه بودند در ناز نعمت بودند، حالا که آمدن جبهه نکند رسم امانت را بجا نیاوریم... @Abuhossein