ابراهیم هم فرزند شهید است و هم برادرزاده شهید است. در دوران آموزشی برای کسانی که به سوریه می‌روند، قوانین سخت گیرانه‌ای وجود دارد و طبق همین قوانین فرزند شهید اجازه ندارد به منطقه برود. با این وجود ابراهیم علاوه بر اینکه فرزند شهید و برادرزاده شهید بود، جانباز تفحص هم بود. من یکی از دوستانی بودم که همیشه مصر به نرفتن ابراهیم بودم و می‌گفتم او در عملیات تفحص شهدا جانباز شده است. یک بار یادم هست در همان دوران آموزشی، سلاحش را به من سپرده بود و دست من بود. بعد از مدتی دنبال ایشان می‌گشتم تا سلاحش را به او برگردانم. بچه‌ها گفتند حاج ابراهیم سمت دفتر فرماندهی است. در بین راه از بعضی بچه‌ها سراغ او را می‌گرفتم و می‌گفتم: «حاج ابراهیم را ندیدی؟» بعضی او را نمی‌شناختند. برای اینکه نشانی از او داده باشم، می‌گفتم: «همان حاج ابراهیم جانباز یک پا قطع...!» دیدم حاج ابراهیم کمی دورتر ایستاده و درحالی که به من نگاه می‌کند، رنگش پریده است. چرا که اگر فرماندهی متوجه می‌شدند که او جانباز است، بحث اعزامش کلا به مشکل برمی‌خورد. وقتی آمد تا سلاحش را تحویل بگیرد به خاطر اینکه او را اینگونه خطاب قرار داده بودم از دست من خیلی شاکی شد.