🔵ادامه نقد مطالب جلسه اول جناب جزایری پیرامون نحو مفهومی
نقد هشتم. در جستار پیشین گفتم که ما موضوعی مستقل به نام نحو مفهومی نداریم بلکه فقط نحو داریم همان نحو به اصطلاح سنتی.چه،اگر قرار باشد هر کس با توجه به سلیقه ی شخصی خویش در تدریس نحو،اسمی ابداع کند و پسوند نحو قرار دهد آن گاه ما به تعداد سلیقه های اشخاص نحو خواهیم داشت بدون آن که به پیکره و چارچوب نحو سنتی آسیبی یا خللی وارد آید.از باب مثال کسی که نحو را با محوریت آیات قرآن تدریس کند می تواند اسمش را بگذارد نحو قرآنی،و کسی که با محوریت روایات تدریس کند اسمش را بگذارد نحو روایی و کسی هم مثلا با رویکرد اجتهادی تدریس کند اسمش را بگذارد نحو اجتهادی و یا کسی با رویکرد نقادی تدریس کند اسمش را بگذارد نحو نقادی و هلمّ جرّا...
چنان که ملاحظه می کنید،بی تردید محور همه ی این سلیقه ها همان نحو سنتی است نه نحو نوین و جدید.
نحو مفهومی نیز همان نحو سنتی است اما با تکیه بر مفاهیمِ موضوعات و عناوین نحوی که گفتم
معادل نحو مفهومی دقیقا همان
تحلیل ادبی است و نه چیزی دیگر و اساسا در تحلیل ادبی امکان ندارد که شما بی توجه به مفهومِ واژگان و تراکیب،به تحلیل ادبی بنشینید و تجزیه و ترکیب کنید.
پس از یک سو میدان برای همه باز است و از دیگر سو "لامشاحّة فى الاصطلاح"؛در جعلِ نام و خلقِ عنوان و اصطلاح،بحثی نیست...
نقد نهم. جناب جزایری گفت که "در نحو مفهومی یک ركن داريم و یک قيد" که البته این مسأله در نحو مسلّم است و بديهى و هيچ بحثى در آن نيست زیرا مثلا مسند و مسند الیه در جمله، رکن است و حال و تمییز، قید. اما بحث اساسی آن است که ایشان حال را قيد ذات گرفت در حالی که حال، قيد فعل است! "جاءَ زیدٌ ضاحكاً" يعنى "زيد خندان آمد"،که در این مثال،فعل جاءَ مقید است به ضاحکاً،بر خلاف مثال "جاءَ زیدٌ"،كه فعل مزبور در این جا مطلق است و بى قيد؛يعنى معلوم نيست زید
چگونه آمده؟ سواره یا پیاده؟ تند یا کُند؟ خندان یا گریان؟
ایشان در توضیح این مسأله که ضاحکاً قيد ذات است نه قيد فعل،افزود و سؤالی مغالطه آمیز نمود که" آیا آمدن، خندان است؟یا زید؟!"
که اسلوب سؤال از قید حال،این گونه است:
"كيفَ جاءَ زیدٌ"؛"زيد چگونه آمد؟"،فیقال مثلا: "جاءَ ضاحکاً"(در این جا روشن است که قید ضاحکاً از آنِ فعلِ آمد است=خندان آمد؛نه از آنِ مصدر كه آمدن باشد چون مهمل و بی معنی ست و نه از آنِ ذات،زیرا فعل است که محل تقیید و اطلاق است نه ذات)
نقد دهم. جناب جزایری مفعول به را قيد پنداشتند! در حالی که مفعول به نه در ادبیات فارسی و نه در ادبیات عربی و نه در ادبیات سایر زبان ها قيد نیست زیرا قید،کلمه ای است که فعل را به اموری مثل زمان و مکان و حالت و مقدار و تأکید و تعلیل مقید می سازد از این رو عناوین و موضوعاتی مانند مفعول فیه(زمانی و مکانی)، و مفعول له و تمييز و حال،قيد محسوب مى شوند
بر خلاف عنوانِ مفعول به كه چنین صلاحیتی ندارد.به این مثال بنگرید و خود داوری كنيد:
"جلستُ عندَک ساعةً فارغاً ضارباً زيداً"؛(ساعتی آسوده نزدت نشستم و زيد را می زدم)
باری،مفعول به، جزو
متعلقات فعل است نه جزو
مقیدات فعل.به باب چهارم مطول و مختصر المعانی محقق تفتازانی مراجعه کنید.
ادامه نقد در پست های بعدی ان شاءالله
🌹
@yosefzadehgilani1
🌹
@adabiat_hamedan