🏴بند هشتم بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد شور نشور واهمه را در گمان فتاد هم بانگ و نوحه غلغله در شش جهت فکند هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد هرجا که بود آهویی از دشت پا کشید هرجا که بود طایری از آشیان فتاد شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت چون چشم اهل‌بیت بر آن کشتگان فتاد هر چند بر تن شهدا چشم کار کرد بر زخم.های کاری تیغ و سنان فتاد ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان بر پیکر شریف امام زمان فتاد بی‌اختیار نعره‌ی «هذا حسین» از او سر زد چنان که آتش از او در جهان فتاد پس با زبان پر گِله آن بضعة البتول رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول: 🏴بند نهم این کشته‌ی فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست این نخل ِ تر کز آتش جان‌سوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون که هست... زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست این غرقه‌ی محیط شهادت که روی دشت از موج خون وی شده گلگون حسین توست این خشک لب فتاده‌ی ممنوع از فرات کز خون او زمین شده جیحون حسین توست این شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه خرگاه ازین جهان زده بیرون حسین توست این قالب تپان که چنین مانده بر زمین شاه شهیدِ ناشده مدفون حسین توست چون رویْ در بقیع به زهرا خطاب کرد وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد 🏴بند دهم کای مونس شکسته دلان! حال ما ببین ما را غریب و بی‌کس و بی‌آشنا ببین اولاد خویش را که شفیعان محشرند در ورطه‌ی عقوبت اهل جفا ببین در خلد بر حجاب دو کون آستین‌فشان واندر جهان، مصیبت ما بر ملا ببین نی نی درآ چو ابر خروشان به کربلا طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین تن.های کشتگان همه بر خاک و خون نگر سرهای سروران همه بر نیزه‌ها ببین آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام یک نیزه‌اش ز دوش مخالف جدا ببین آن تن که بود پرورشش در کنار تو غلتان به خاک معرکه‌ی کربلا ببین یا بضعة البتول! ز ابن زیاد داد کاو خاک اهل‌بیت رسالت به باد داد 🏴بند یازدهم خاموش محتشم که دل سنگ آب شد بنیاد صبر و خانه‌ی طاقت خراب شد خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد خاموش محتشم که ازین شعر خون‌چکان در دیده، اشک مستمعان خون ناب شد خاموش محتشم که ازین نظم گریه‌‌خیز روی زمین به اشک جگرگون خضاب شد خاموش محتشم که فلک بس‌که خون گریست دریا هزار مرتبه گلگون‌حباب شد خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین جبریل را ز روح پیمبر حجاب شد تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد 🏴بند دوازدهم ای چرخ! غافلی که چه بیداد کرده‌ای وز کین چه‌ها در این ستم‌آباد کرده‌ای در طعن‌ات این بس‌است که بر عترت رسول بیداد، خصم کرد و تو امداد کرده‌ای ای زاده ی زیاد نکرده‌ است هیچ گه نمرود این عمل که تو شداد کرده‌ای بهر خسی که بار درخت شقاوت است در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده‌ای کام یزید داده‌ای از کشتن حسین بنگر که را به قتل که دلشاد کرده‌ای با دشمنان دین نتوان کرد آنچه تو با مصطفی و حیدر و اولاد کرده‌ای حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن آزرده‌اش به خنجر بیداد کرده‌ای ترسم تو را دمی که به محشر درآورند از آتشِ تو دود ز محشر برآورند. 🚩«محتشم کاشانی» ✍تهیه و تنظیم: سید محمدرضا شمس (ساقی) @adabkhane🏴