💠 حکایت های آموزنده 💠 ❇️ مراعات حال دیگران و بازشدن درب بسته ❇️ 🔰 مرحوم پـدرم حاج سـیدمهـدی خرازی فرمود: 👈یکی ازشب ها وقتی از مجلس درس مرحوم آقاشـیخ مرتضـی زاهد- نور الله مرقده - به خانه برمی گشـتم درحالی که دیر وقت بود، باخودگفتم: 🗣اگر درب منزل را بزنم مادرم ازخواب بیدار می شود و این کار موجب زحمت مادرم می شود، لکن بدون آنکه در بزنم دست به در میزنم، اگر بازشدبه داخل می روم و اگر باز نشدپشت درب منزل می نشینم تاصبح شود. وقتی دست به درب خانه گذاشتم در بسته بازشدو به داخل منزل رفتم و متوجه شدم که مادرم مقداری آب گوشت هم روی چراغ گذارده آن را برداشـتم وخوردم. صـبح که شدمادرم گفت: ⁉️شما ازکجا آمدید؟! 👈گفتم: از درب خانه. گفت: من در را بسته بودم وکلون آن را هم انداخته بودم،چطور می شود از درب خانه آمده باشی؟! ✍من موضوع را براي مرحوم آقای شـیخ مرتضـی زاهـدبیان کردم، ایشان فرمودنـد: گاهی چنین می شود و بعـدبه مناسـبت این موضوع، مطلبی را بیان فرمودنـدکه: 🍀 یک شب وقتی از منبر فارغ شـدم و به خانه بازگشـتم دیـدم بسـیار دیرشده است ، با خود گفتم : 👈 عیالم را بیدار نکنم، پشت درب خانه بنشـینم تاصبح شود. در همین حال ناگاه عیالم درب منزل را بازکرد. 👈 با اوگفتم: من که در نزدم،چطور در را باز کردي؟! 🗣 گفت:خواب بودم، در عالم خواب آقایی به من گفت: برخیزشیخ مرتضی پشت در منتظر است، ازخواب بیدارشدم و به درخانه آمدم... 📚 روزنه هایی از عالم غیب ، ص ٢٠٠ و ٢٠١ 3⃣4⃣ 📍 "کانال اطلاع رسانی و نشر آثار استاد ادیبی لاریجانی" 🔗 eitaa.com/adibi_larijani