🌼 صدای اذان 🌼 💥 ایام سوگواری شهدای کربلا بود. عراقی ها در اردوگاه شماره ی 3 موصل، همه ی ما را جمع کردند و اعلام نمودند: «عزاداری ممنوع است!» 💥 خیلی سخت بود. باید کاری می کردیم؛ در آن فضای حزن انگیز با اشک هایی پنهانی و چهره هایی غمناک، کفش ها را از پا درآورده به سمت زمین ورزشی حرکت کردیم. در وسط زمین ورزش، همگی بی اختیار شروع به نوحه خوانی و سینه زنی نمودیم. 💥 صداها هر لحظه بلندتر می شد؛ یکی از اسیران ناگهان اذان گفت. دیگران نیز به پیروی از او اذان گفتند؛ وقت نماز ظهر بود. فرمانده ی عراقی دچار تشویش شد. 💥 وقتی که دید وضع خراب است و هر لحظه احتمال شورش می رود، سراسیمه آمد و گفت: «به آسایشگاه ها بروید و در آن جا نماز بخوانید و عزاداری کنید» 📚 قصه ی نماز آزادگان، ص 141، خاطره ی داوود قدیمی. @aeenejan eitaa.com/aeenejan