. «درمان و درد» ✍زهرا نجاتی من فکر می‌کنم از یک جایی بعد دیگر آدم‌ها درد نمی‌کشند. اگر دردشان در راه خدا باشد، از یک جایی آدمها فقط رشد می‌کنند، فقط حرکت می‌کنند. سیر می‌کنند. می‌فهمند، می‌بینند اما درد نمی‌کشند نه به خاطر دل سنگ شدن، بلکه به خاطر عمق فاجعه. تا یک جایی قلبت عمق دارد، حس دارد. درد می‌فهمد. اشکت از چشم نشات می‌گیرد و می آید پایین. شاید حتی روی زمین بچکد اما از جایی به بعد، وقتی آن چنگک بی رحم بدون عمل جراحی، دست انداخت میان سلسه اعصابت و نخاعت را بیرون کشید، از لحظه‌ای که دیگر چشمه اشکت خشک شد، دیگر درد را حس نمی‌کنی، اشکی نمی‌ریزی. چون غم بیش از این نمی‌تواند روی وجودت سیطره داشته باشد. مردم فلسطین قریب هشتاد سال است چنین حالی دارند. دقیقا وقتی ما مشغول شمارش ورودی کارت‌هایمان بودیم، وقتی دروغگویان به اسم آزادی زن، دویست جوانمان را شهید کردند، آن‌ها برای ازادی برای داشتن خانه، جنگیدند. دقیقا وقتی صبح وشب بعضی زن، های ما در آرایشگاه و ورزشگاه و اتاق عمل جراحی زیبایی می‌گذشت، آن‌ها به این فکر می‌کردند که نوزادشان شهید خواهد شد یا جوانشان؟! درست وقتی ما مشغول بهانه آوردن برای اطاعت نکردن از ولی بودیم، آنها دنبال جان دادن برای آرمان مسلمان‌ها بودند. و آنها همین‌هستند مردمانی صبور. کالجبل الراسخ. روی خرابه‌هایشان یکدیگر را دعوت به صبر می‌کنند، توی گوش هم، شهادتین می‌خوانند، پدران فرزندانشان را و فرزندان پدرو مادرانشان را میان گورهای دسته جمعی با کفن یا اگر آن هم مثل دارو و درمان کمیاب باشد، میان تکه‌های کفن، می‌گذارند و دوباره بی‌آنکه درد امانشان را ببرد، بی‌آنکه اشک‌هایشان شره کند، بی‌آنکه کمرشان شکسته بماند، دوباره و سه باره و هزارباره، مبارزه می‌کنند. اینان مجاهدینی هستند که مبارزه درراه خدا را به جان و مال و فرزند و خانه ترجیح داده‌اند. بی‌جهت نیست اجساد بعضیشان بوی مشک و می‌دهد. بی جهت نیست شهیدند. تقدیم به فلسطینی‌ها که اسوه اقتدا به کربلاییانند.. @AFKAREHOWZAVI