«حاج قاسم» نمی‌دانم نبودنت را با کدامین «واژه» بر روی صفحه نگارم که واژه‌های «متنم» شرمگین نشوند!😔 هرجا که نشانی از «عشق» خمینی بود تو در آنجا بودی...❤ هرجا که بوی «خون» و صدای گریه کودکی «مظلوم» بود تو بودی...❤ تو ماندی! ماندی پای عهدی که با «پیر» جماران بستی...❤ تصویر دستان بُریده‌ات بر جهان؛ «جگر» سوز بود...😞 یاد خاطره ابراهیمِ «اشتر» افتادم.😓 عباس «وفا» را دید. عرق کرد و از خواب پرید. مرتب به دست پهلوان «علی» نگاه می‌کرد. پرسیدم: عباس! چرا به دست‌هایت خیره شدی؟ نفس نفس زنان، جواب داد: ابراهیم! خواب دیدم: دست ندارم.😩 دست‌هایم گُم شده بودند. داشتم دنبال دست‌هایم می‌گشتم. ناگاه پرنده‌ای دیدم شبیه «کَرکَس» که دست‌هایم را به «منقار» داشت و می‌خواست بخورد.😰 خواستم با سنگ بزنمش، دیدم دست ندارم، فریاد زدم: دستم‌هایم را نخور لاشخور!😣 آن دست‌ها؛ مال من است. کرکس به «سخن» آمد که: عبّاس! این دستها را می‌خواهی چه کنی؟ وقتی دو بال به آن خوبی داری؟ من گرسنه‌ام، شکسته بال و زمین گیرم! دست‌های تو سیرم می‌کند. با بال‌های قشنگت پرواز کن! برو به آسمان سیاحت کن. بعد با صدای «مهیبی» خندید که من ترسیدم و از خواب پریدم. وقتی شنیدم که «عبّاسم» را دست بُریده‌اند، حکمت خواب آن شب را فهمیدم.🤔 عباس! با بال‌های قشنگت پرواز کن.! چه زیبا بود این جمله، سردار!😊 سردار! تو برای «شهادت» نیاز به دوبال داشتی! بالی که تو را به «آرزویت» برساند.😇 دشمن باید بداند که: با کشته شدن سردار «سلیمانی»، صدها حاج «قاسم» دیگر، متولد می‌شوند.😌 آزادی قُدس؛ «خون» بهایت حاجی!😇 امروز چون «قوی» شدیم به دشمن «نهیب» می‌زنیم که زیاد هم «خوشحال» نباش!🙂 «یقیناً» این ویروس «منحوس» مارا از روز «قدس» جدا نمی‌سازد.🛑 ما به گفته «مقتدای» خویش، آقاجانمون سید علی خامنه‌ای(روحی فدا) فضای مجازی را برای دشمن «ناامن» کرده و فکر اِشغال ابدی «قُدس» را از ذهنشان «پاک» می‌کنیم.😊✊ ان‌شالله به زودی در صحن قُدس به امامت، «ولی» فقیه زمان، نماز می‌خوانیم.🤲 🌸 @afsaranjangnarm_313 🌸