💠🌹لحظاتی با شهدا🌹
قسمت سوم
◇ گفتند به مادرش نگید سر نداره، وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
◇ گفتن مادر بیخیال. نمیشه...
◇ مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم.
◇ گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین
🔹️یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین *عباسم* سر نداره؟
◇گفتند: مادر! عراقیها سر *عباس* تو رو بریدند.
◇ مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم...
◇مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن *عباس* رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادرسادات) و خم شد رگهای *عباس* رو بوسید. و مادر *شهید عباسعلی فتاحی* بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد...
🥀 🥀🥀 به یاد شهدا صلوات 🥀🥀🥀
📎
#ما_مسئول_خون_شهداییم
📎
#روابط_عمومی_عس_پلیس_تنکابن
╭┅┅┅┅┅❀🔻❀┅┅┅┅┅╮
eitaa.com/aghidatitonekabon
splus.ir/aghiatitoneksbon
╰┅┅┅┅┅❀🔺️❀┅┅┅┅┅╯