ناخوانده بود و بي سواد ( نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت) شهرتی داشت از پاكي و نجابت، امانتدار و نيك خُلق، با سيرت و باغيرت، ساليانی را در آزمونگاه خداوندگارش به شاگردي عمر مي كرد. و با كلمات سحرگون در غار و شهر سفر و حضر پخته مي شد. تعليم بيان داشت و پارسايي، استقامت و پايداري ( فاستقم كما امرت) تا خلقي با خُلق و رفتارش به صلاح رسند و رستگاري ( إني بعثت لأتمم مكارم الاخلاق) سير و سياحت اش از زمين و آسمان كه معراج نام گذاشتند، به غايت رسيد. زمان آهنگ فرياد او را مي طلبيد و او حكم و امر پروردگار خود را! مسئوليت سنگين و سنگين تر مي شد. او به خود بسان ماري بخود مي پچيد. رنگ باخته بود، و چهره اش زرد و زردتر، رعد و صاعقه ها زندگي را بر او ملتهب مي نمود. به كوه پناه برد و به دشت نگريست ولي از شدت تب اش نكاست، تا پيامِ شُنيد كه: بخوان! بخوان! امر بود و بايد مي خواند ولي نمي توانست . مي گفت : خواندن نياموخته ام ! افق روشن و روشن تر شد؛ گفت: بخوان بنام آفريدگارخود "إقرأ باسم ربك" آري اينگونه پيامبر من به ( به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد) بعثت آموزگار اخلاق و كرامت هاي انسان مباركباد ◻️کانال عهد با مهدی ✨♡ @ahde_ba_mahdii0120🍃⛅