باید دهانت را بدوزیم!
علامه حسن زاده آملی روزی در خلوت برایم گفتند:
سحری مرا به عالم بالا بردند. با یک اتاق چوبی روبه رو شدم. در باز شد، وقتی وارد شدم در بسته شد و راه برگشتی برای خود نمیدیدم. ناگهان دیدم دو مَلَک با سوزن و ریسمانی به دست، آمدند و گفتند:
آقای حسنزاده میخواهیم لبهایت را بدوزیم! وحشت مرا گرفت و با خود گفتم: اگر لبهایم به هم بسته شود، دیگر نمیتوانم درس بگویم و قرآن بخوانم؛ خدایا چه کنم؟ از این دو ملک پرسیدم:
چرا میخواهید لبهای مرا بدوزید؟ گفتند: گاهی حرف زیادی میزنی، نه غیبت و تهمت، بلکه حرف زیادی! میخواهیم لبهایت را بدوزیم تا دیگر حرف زیادی نزنی! یک دفعه به ذهنم آمد که به پنج وجود مقدس متوسل شوم تا نجات پیدا کنم؛ با حال تضرع عرض کردم: «الهی یا حمید بحقّ محمد و یا عالی بحقّ علی و یا فاطر بحقّ فاطمه و یا محسن بحقّ الحسن و یا قدیم الأحسان بحق الحسین اعف عنّا و خلّصنا. خدایا به حق پنج وجود مقدس از ما بگذر و ما را نجات بده! نگهان دیدم در باز شد و به عالم پایین بازگشتم.
به نقل از استاد علی زمانی قمشه ای
@ahkamostadmohagheghi