جایگاه یمن در استراتژی محور مقاومت 🔷️اگر تا دیروز جنگ در فلسطین به نبرد میان نیرو‌های اشغالگر صهیونیستی و نیرو‌های حماس در نوار غزه و همچنین درگیری‌ها در شمال فلسطین با حزب‌ا... به عنوان نیروی دوم جنگ محدود بود، طی چند روز گذشته نبرد فلسطین شاهد ورود یک بازیگر جدید است که اکنون به طور جدی وارد میدان نبرد شده است: یمن.نقطه اوج بازیگری یمنی‌ها نیز افزون بر هدف قرار دادن مکرر بندر ایلات اراضی اشغالی، انهدام پهپاد گران قیمت MQ۹ آمریکایی بود. در واقع مهم‌تر از ورود یمن به نبرد مستقیم با اسرائیل و هدف قرار دادن اراضی اشغالی،اعلام جنگ با آمریکاست که معادلات نبرد در غرب آسیا را دگرگون خواهد ساخت. در این خصوص چند نکته باید ذکر شود: ۱-موقعیت ژئوپلیتیکی منحصر به فرد یمن که کنترل این کشور را بر جنوب دریای سرخ و تنگه راهبردی باب المندب تضمین می‌کند، توانسته است دست برتری به محور مقاومت در مواجهه با محور غربی-عبری -عربی بدهد. برای مثال حمله رسمی به ناو‌های آمریکایی در دریای سرخ اتفاق کوچکی نیست که بتوان از آن به سادگی عبور کرد. معنای این اقدام ناامن سازی تجارت آمریکا،اروپا و اسرائیل در دریای سرخ است. مبرهن می‌نماید که این اقدامات اهرم فشاری خواهد بود بر حامیان اسرائیل تا جنایات این رژیم در نوار غزه را پایان دهند و در غیر این صورت باید منتظر عواقب آن در دریای سرخ باشند. ۲- یمنی‌ها ملاحظات ایران، عراق، سوریه و لبنان برای نبرد و ضربه به آمریکا و اسرائیل را ندارند و اتفاقا افکار عمومی این کشور (حتی مخالفان انصارا...)از حمله به اراضی اشغالی و حامیان اصلی دولت صهیونیستی استقبال می‌کنند. ۳-انهدام پهپاد پیشرفته MQ۹ اخطاری جدی به آمریکا بود و نشان داد ارتش یمن هم از قابلیت‌های فنی بسیار بالایی برخوردار است و می‌تواند واشنگتن را درگیر کند و هم جرئت و جسارت حمله به منافع این کشور را در خود می‌بیند. کاخ سفیدنشینان نیز اگر قصد واکنش به یمن را داشته باشند، لاجرم باید ارتش خود را وارد درگیری بزرگ‌تر و طولانی مدتی کنند که در آن بمباران هوایی نیز نمی‌تواند کار را یکسره کند، همان طور که سعودی در ۸ سال نتوانست. ۴- آمریکا در حال پس دادن تاوان حمایت از اسرائیل است و در سوریه، عراق و یمن به طور مکرر در حال تحمل تهاجمات بوده و باید تصمیم بگیرد که آیا می‌تواند تلفات و خسارت‌های آن را بپذیرد یا باید واکنش مناسب و بازدارنده به این حملات بروز دهد؟ البته که گزینه سوم فشار به اسرائیل و پایان حمله به غزه است و محور مقاومت اتفاقا این راه را می‌پسندد. ۵- آمریکا رسما اعلام کرده خواهان افزایش تنش با محور مقاومت نیست، اما از طرفی هزینه کاهش تنش و هدف قرار نگرفتن را باید بپردازد و سفر‌های بلینکن به تل آویو نیز در همین سو ارزیابی می‌شود. این که وزیر امور خارجه آمریکا صریحا می‌گوید اسرائیل نمی‌تواند غزه را اشغال کند، آیا نشانه‌ای از انگاره‌های حاکم بر اذهان کاخ سفید نشینان نیست؟ ۶-جنگ غزه در حال فرسایشی شدن بوده و اسرائیل تا این لحظه با وجود دادن تلفات بالا و هزینه‌های سنگین، دستاورد قابل توجهی نداشته و جبهه‌های جدیدی نیز علیه این رژیم باز شده است. همچنین آمریکا دارد بخشی از هزینه مادی و انسانی حمله اسرائیل به غزه را متحمل می‌شود و در یک سال باقی مانده به انتخابات، مسلما جو بایدن این وضع را برنمی تابد. ۷- احتمالا آمریکا در نهایت تحت تاثیر اعتراضات داخلی و جهانی و ایضا حملات محور مقاومت ناچار شود به اسرائیل فشار وارد آورد تا جنگ را متوقف سازد، اما ممکن است نتانیاهو (بازنده اصلی نبرد طوفان الاقصی) تسلیم نشود و جنگ را ادامه دهد. مهم است که در این صورت آمریکا چه تصمیمی می‌گیرد؟ در نهایت باید گفت اهمیت ورود یمن به جرگه محور مقاومت در سال ۲۰۱۴ تا این حد مهم و حیاتی بود که امروز آثار آن پدیدار شده و این کشور یک متغیر مستقل برای تحمیل خواسته‌های این محور بر آمریکاست و ایالات متحده هم اکنون چاره‌ای برای مقابله با آن ندارد. مجموعه مقاومت اسلامی در عراق، سوریه، لبنان و یمن به‌تدریج در حال افزایش فشار‌های خود به آمریکا و اسرائیل هستند و باید دید واشنگتن و متحد اشغالگرش تا کجا این شرایط را تحمل می‌کنند؟ آمریکا نه وضعیت مناسبی از لحاظ رزمی برای جنگیدن در گستره غرب آسیا و بالا بردن سطح تنش دارد، نه انگیزه و اراده‌ای برای آن. از طرفی روسیه و چین به درگیری‌های اخیر آمریکا و اسرائیل پوزخند می‌زنند و آن را یک فرصت مناسب برای فرسایش این دولت می‌بینند. انتخابات نیز در پیش است و بایدن و تیمش باید تصمیمات سختی بگیرند و بین بد (پایان جنگ در غزه و فشار به اسرائیل) و بدتر (تداوم حمایت از جنگ اسرائیل و تحمل ضربات و خسارت‌های پیاپی از اضلاع محور مقاومت و در نتیجه از دست دادن پایگاه مردمی و انتخابات سال آینده) یک گزینه را انتخاب کنند. علیرضا تقوی نیا https://eitaa.com/ahlghalam