خیلی از مسائل داخلی ما، با گسترش نفوذ فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ما، در کشورهای دیگر اتفاق می‌افتد؛ برای ‌مثال، حضرت امام یک تعبیری دارند که می‌فرمایند: اگر دربسته بمانیم (اگر درها به روی‌مان بسته باشد)، حتماً انقلاب شکست خواهد خورد پس ما باید به‌قدری نفوذ و مسائلمان را در حوزه فرهنگی، اقتصادی و… نشر دهیم که از حالت انفعال خارج شویم؛ برای ‌مثال، این اغتشاشاتی که ملاحظه کردیم، به‌هرحال، فشاری بود که آمریکایی‌ها بر ما می‌خواستند وارد کنند اما چرا ما، فشاری شبیه به این فشار را در فلسطین، سرزمین‌های اشغالی و متحدین آمریکایی بر علیه خود آمریکایی‌ها ایجاد نمی‌کنیم؟  اگر ما این کار را کنیم؛  به عبارتی از منافع ملی خودمان محافظت کرده‌ایم. اگر بخواهیم مطالب را جمع‌بندی کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که ما در یک شرایط فوق‌العاده مهم و استراتژیک تاریخی، جهانی و  بین‌المللی به سر می‌بریم. آمریکایی‌ها در تلاش هستند که نظم آمریکایی خودشان را حفظ کنند؛ بنابراین، مشغول جنگ‌افروزی هستند. به‌این‌علت که هژمونی خودشان را از دست داده‌اند و چاره‌ای ندارند که به سمت قدرت سخت بروند که نمونه‌های عینی آن را هم می‌بینیم؛ جنگ‌افروزی مربوط به اوکراین، چین و مسائلی که در کشور اروپا پیش آوردند، مسائلی که در تلاش هستند تا در داخل کشور ما پیش بیاورند و آمریکا مصر است که استکبار خودش را استمرار ببخشد ولی ما فرصت‌های خیلی زیادی داریم که باید این فرصت‌ها و ظرفیت‌ها را پیدا کنیم و این فرصت‌های طلایی را از دست ندهیم و نکته بسیار مهم این است که ما در گام دوم انقلاب، بعد جهانی و بین‌المللی اسلامی را جدی‌تر بفهمیم و آن را تبیین کنیم. نسل جدیدی از نظریه‌پردازان، یک‌سری تعابیری دارند؛ از جمله اینکه می‌گویند ما شاید در جهان چندقطبی به سر ببریم و آن هژمونی نظامی آمریکا نسبت به قرن بیستم کاهش پیدا کرده باشد ولی آن‌ها می‌گویند که ما ناگزیر هستیم که این ایده‌های آمریکایی از جمله رویای آمریکایی و… را بپذیریم؛ چراکه به لحاظ پراکندگی هنوز هم در دنیا قوت دارند و واقعاً در جوامع مختلف، مردم تحت‌تأثیر این رسانه‌ها هستند و همچنان به جهان‌بینی آمریکایی یا نگرش آمریکایی، نگاه مثبتی دارند و مردم هنوز به ساختار دموکراسی با اصول مختلف خود، از جمله ساختار تفکیک قوا اعتقاد دارند. از طرفی هژمونی آمریکا کاهش پیدا کرده است ولی از این‌طرف می‌گویند که در فضای نرم، فضای فرهنگ و لایه‌های زیرین، همچنان آمریکا در نظم جوامع، جایگاه مطلوبی دارد. می‌خواستم بدانم نظر شما در این موضوع چیست؟ مخالف این بحث نیستم، در واقع ما نگفتیم افول قدرت آمریکا، به این معنا است که آمریکا دیگر ابرقدرت نیست. حالا بعضی از دوستان می‌گویند که این یعنی فروپاشی آمریکا؟ خیر! ما این مطلب را نمی‌گوییم. حتی نمی‌گوییم آمریکا دیگر ابرقدرت نخواهد بود. ممکن است که فروپاشی آمریکا هم رخ دهد ولی به‌صورت طبیعی، احتمال خیلی بالا این است که آمریکا همچنان یک ابرقدرت خواهد بود ولی ابرقدرتی در کنار ابرقدرت‌های دیگر؛ یعنی دیگر نظم آمریکایی وجود نخواهد داشت، دیگر تک‌قطبی نیست. بله! از لحاظ فرهنگی به‌صورت خاص، همچنان آمریکا در صدر است. از لحاظ اقتصادی هم همین‌طور است ولی پیش‌بینی می‌شود که تا سال ۲۰۵۰، اقتصاد اول جهان، کشور چین باشد. این در حالی است که از لحاظ فرهنگی، به نظر می‌رسد که همچنان قدرت اول، آمریکا باشد و منافاتی با این قضیه ندارد.  بحث ما این بود که زمانی که آمریکا از این نظام تک‌قطبی خارج شود، خیلی از معادلات تغییر خواهد کرد. در حال حاضر هم مشاهده می‌کنید که آمریکایی‌ها در حال خارج کردن نیروهایشان از منطقه هستند اما ما برای این واقعیت منطقه چه کاری انجام می‌دهیم و چه برنامه‌ای داریم؟ ما نمی‌گوییم که آمریکا می‌خواهد از بین برود یا ابرقدرت شود. آمریکا، ابرقدرتی، در کنار دیگران است ولی وقتی این اتفاق رخ دهد، توان بازی شما، چندین برابر خواهد شد؛ یعنی اگر بخواهیم از نظر ریاضی هم بررسی کنیم، پیش­تر تنها شما بودید و یک قطب که در تضاد با آن بودید، در حال حاضر، شما و سه قطب دیگر هستید که نوع بازی‌هایی که می‌توانید انجام دهید، خیلی متفاوت شده‌اند. این ماجرای افول آمریکا به تعبیر شما، با افول تمدن غرب به یک معنا نیست و تغییراتی در مناسبات بین خودشان است؛ یعنی پارادایمی است که همچنان تسلطش ادامه دارد. تا الان وجه و نمود آن برای مثال آمریکا بوده است که در حال حاضر در تقسیم قدرت بین خودشان، قرار است که دو کشور دیگر هم بالاتر بروند.  یعنی شما چین و روسیه را هم در مسئلۀ غرب در نظر می‌گیرید؟