زمان شاعر:  معاصر نور عین من   کشمکش بهر پیروهن نکنید سر غارت بزن بزن نکنید نیزه را داخل دهن نکنید جسم او را اگر کفن نکنید   آه و نفرین می‌کنم همه را می‌کشانم علی و فاطمه را   نیزه را از روی پرش بردار چکمه ات را ز پیکرش بردار خنجرت را ز حنجرش بردار لعنتی دست از سرش بردار   تشنه هست و رمق ندارد او سر او را عقب نکش از مو   شمر بس کن تو قتلگاه نرو بی وضو سمت و سوی شاه نرو دخترش می‌کند نگاه، نرو روی این جسم پاره راه نرو   اینکه افتاده نور عین من است خواهرش هستم و حسین من است