ــ
جھان آرام میگیرد آن هنگام کھ از
دستانِ خاموشات نـواۍ سـاز میآید
نوایۍ آسمانۍ کھ به فراموش میبَرَد
هربار، روحم را از شبنم، چشم مییابد
دلـم در جستجوۍ خود میانِ خاطراتِ
گمشده بہ آنجا که باغِ پردهها از جنس
موسیقی و بارانـ بود و روح آدمی در
ساحلِ دریا غرق میشد 💜 •◡•