ازتوبگذشتم‌و‌بگذاشتمت‌بادگران رفتم‌ازکوی‌تولیکن‌عقب‌سرنگران ماگذشتیم‌وگذشت‌آنچه‌تو‌باماکردی تو بمان‌ و دگران‌ وای‌ به‌ حال‌دگران رفته‌چون‌مه‌به‌محاقم‌که‌نشانم‌ندهند هر چه‌ آفاق‌ بجویند کران‌ تا به‌‌کران می‌روم‌تاکه‌به‌صاحب‌نظری‌بازرسم محرم‌ ما نبود ، دیده‌ کوته‌ نظران دل‌ چون‌ آینه‌ اهل‌ صفا می‌شکنند که‌زخودبی‌خبرنداین‌زخدابی‌خبران دل‌من‌دار که‌ در زلف‌شکن‌در شکنت یادگاریست‌زسرحلقه‌شوریده‌سران گل‌این‌باغ‌به‌جزحسرت‌وداغم‌نفزود لاله‌رویاتوببخشای‌به‌خونین‌جگران |شهریار🥹🪴📃