#حکایت_های_سعدی
#حکایت_دوازدهم
خرقه پوشی در #کاروان #حجاز همراه ما بود یکی از امرای #عرب مرو را صد #دینار بخشیده تا #قربان کند. دزدان خفاجه ناگاه بر کاروان زدند و #پاک ببردند. بازرگانان گریه و زاری کردن گرفتند و فریاد بی فایده خواندند مگر آن درویش صالح که بر قرار خویش مانده بود و تغیر درو نیامده. گفتم مگر معلوم ترا دزد نبرد؟ گفت بلی بردند ولیکن مرا با آن الفتی چنان نبود که به وقت مفارقت خسته دلی باشد
#اندیشمندانه_انتخاب_کنید
#اندیشمندان_جوان_سپنتا
لینک کانال 👈 @ajs_org