🔹در اواخر سلطنت شاه تهماسب صفوی هنگامی که نادر مشغول جنگ در صفحات شرق ایران بود، شاه تهماسب جهت نمایش جنگاوریش به عثمانی حمله کرده و شکست سنگینی خورد و در یک عهدنامه ننگین آذربایجان و اران و شروان(جمهوری جعلی باکو و ارمنستان فعلی) را به عثمانی بخشید.
روسها هم شرایط را برای دریافت غنائم مغتنم دیده و با تصور ضعف ایران درخواست عهدنامه جدید کردند و شاه تهماسب بیلیاقت در عهدنامهای با آنان صفحات شمال را به آنها بخشید وبه قول خودش با بخشش مشتی سنگ و خاک به جنگها پایان داد و زحمت اداره مشتی کوه و بیابان را از سر دربار ایران کم کرد...
شعر نادرشاه به عثمانی
نادرشاه از شنیدن این خبر خشمگین شد و به شاه تحکم کرد عهدنامه را فسخ کند ولی شاه تهماسب زیر بار نرفت و نادر او را عزل کرد شاه عباس سوم را که خردسال بود به قدرت نشاند.
سپس به دربار عثمانی اخطار داد که خاک ایران را ترک کند دربار عثمانی این شعر فارسی را برای نادر فرستاد:
چو خواهی قشونم نظاره کنی
سحرگه نظر بر ستاره کنی
اگر آلعثمان حیاتم دهد
ز چنگ فرنگی نجاتم دهد
چنانت بکوبم به گرز گران
که یکسر روی تا به مازندران
🔹نادرشاه هم در پاسخ نوشت:
🇮🇷
چو خورشید سعادت نمایان شود
ستاره ز پیشش گریزان شود
عقاب شکاری نترسد ز بوم
دو مرد خراسان دو صد مرد روم
اگر آلحیدر دهد رونقم
به قسطنطنیه زنم بیرقم...
پس از آن در نبردی سهمگین ارتش توپال عثمان پاشا بزرگترین سردار عثمانی را در هم کوبید و خاک کشور را از عثمانی بازپس گرفت. سپس تمام سرزمینهای شمالی و هرآنچه که روس از ایران ستانده بود را بازپسگرفت. این آخرین دورانی بود که یک فرمانروای مقتدر ایرانی بخشهایی از خاک از دست رفته را دوباره به میهن بازگرداند.