آرزوی آمدنت داشتم
بذر وصال تو به دل کاشتم
آمدی و مرغ دلم پر گرفت
سوی خدا رفتنش از سر گرفت
آمدی ووباب سما باز شد
بازی عشق همه آغاز شد
ماه خدا بودی و رخشان شدی
نور به تاریکی هر جان شدی
ای رمضان ای مه خاص خدا
سخت بود از تو بمانم جدا
با تو کمی آدم دیگر شدم
شیفته ی رسم تو دلبر شدم
داده ام اندر تو دلم شستش
یافته ام پیش خدا آبرو
یار شفیق همه ی صائمین
کرده مرا فکر نبودت غمین
گرکه شود مان به برم یار من
رفتن تو می شود آزار من
شد برکات تو همی شاملم
گر بروی باز همان غافلم
ای ز خدا برهمگان ارمغان
فکر مرا کرده وپیشم بمان
گر نبود چاره به هجران تو
ای رمضان جان من و جان تو
سال دگر باز تو راهم بده
ماه خدا، باز پناهم بده
شاعر :اسماعیل تقوایی
🔰 به کانال اخبار
#لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید