شعر جدید سروده مجتبی رحماندوست در باره غزّه: بچه های غزّه را شادان کنید گل بیفشانید و گلباران کنید از چه رو اینگونه بی تاب و تب اند؟ زخمی و مجروحِ بمب و موشک اند نیست از مامان و از بابا نشان خون بجای شوق در چشمانشان خانه ها آوار گشته روی شهر کودکان خونین، ولی در مهر و قهر گاه می گریند و گه خندان شوند گاه از فرط عطش نالان شوند گاه با عزّت رَجَزخوانی کنند عمق دشمن را پشیمان می کنند از رجَزخوانیِّ اطفال حماس رفته از مغز جهان هوش و حواس گاه با سوز مناجات و دعا دست می یازند تا سوی خدا گاه قرآن را تلاوت می کنند گاه تلقین شهادت می کنند آوخ از نوزاد بی شیر و غذا آوخ از این غصه و رنج و عزا کودک و مادر در آغوش هم اند هر دو خونین جان به جانان داده اند از شهیدان به خون غلتان مپرس از هزاران مادر گريان مپرس شرح این کودک به گفتن ساده است دست در دست پدر جان داده است تخت بیماران شده سنگ مزار از شیاطین نیست جز این انتظار این تمدن نیست این وحشیگری است باید از اين درد روز و شب گریست https://eitaa.com/rayehalal