✅👈 تذکری به مبلّغان
✍حاج آقا ری شهری
فاضل ارجمند حجة الاسلام سيد موسي موسوي [۱] فرمود: بنده به لحاظ شرايط مساعدی كه از نظر تحصيلی داشتم، در كمتر از شش سال، مقدمات و سطح يك و سطح عالي را طي كرده و حدود پنج سال هم درسهاي خارج فقه و اصول را نزد اساتيدی همچون آيات عظام داماد و حائری و اراكی قدس سره بهره برده بودم و در شرايط بسيار اميدواركنندهای از نظر آينده علمي قرار داشتم و در حوزه، رسائل و مكاسب و كفايه تدريس ميكردم و در ضمن از اساتيد مدرسه حقاني هم بودم.
در اين موقعيت بود كه در تابستان ۱۳۵۰ش شهيد قدوسي ره به بنده فرمودند: با نظر مساعد حضرت امام، حجج اسلام حاج آخوند و زرندي و كريميان مدرسه اي در كرمانشاه تأسيس كرده اند و بنا دارند كه به سبك جديد، نظير مدرسه حقاني، برنامه ريزي كنند، شما كه به مجموعه برنامههاي ما آشنايي كامل داريد، تابستان سال جاري را به كرمانشاه برويد و اين مدرسه را راه اندازي كنيد.
بنده هم آن سال به جای اصفهان به كرمانشاه رفتم. در آنجا وضعيتی پيش آمد كه مجبور شدم سال تحصيلی بعد هم آنجا بمانم. بعد از آن هم به لحاظ اوج گيري انقلاب و نياز جدّي كرمانشاه به روحاني مرتبط با جوانان و مراكز علمي و دانشگاهي و نفوذ گسترده انجمن حجتيّه و جريانات ماركسيستی در بين جوانان، با مشورتی كه با برخي از اساتيد بزرگوار، از جمله آية الله مشكينی داشتم، و اكثر آنان با مجموعه شرايط موجود، مصلحت را در ماندن بنده در كرمانشاه ديدند، گرچه سرورانی هم نظير مرحوم آية الله شيخ مرتضی حائری به شدت ابراز مخالفت كرده و حتی در غياب بنده فرموده بودند: فلاني خود را ذبح كرده است.
بالاخره به هر گونه بود چند سالی با نگرانی شديد فكری و تحيّر در كرمانشاه ماندم. بحمدالله با توفيق الهي و با برنامههايي كه با كمك دوستان، در مسجد و مراكز فرهنگي داشتيم، عرصه را هم بر ماركسيستها و هم انجمن حجتيه تنگ كرديم، به طوری كه آنها كاملاً به حاشيه رفتند و حتی برنامهای براي قتل بنده ريختند كه به صورتي معجزه آسا نجات يافتم.
سال حدود ۵۴ يا ۵۶ بود كه به رغم همه موفقيتها بسيار منقلب شدم و تصميم گرفتم استخاره كنم و اگر خوب آمد همان وسط سال به قم بازگردم. در ساعت و حال مناسبي استخاره كردم، آيه «زحف» [۲] آمد، ولی باز به جهت شدت تأثر با اينكه هم معتقد و هم عامل به استخاره هستم به تصميم خود باقي مانده و مشغول جمع اثاثيه برای انتقال به قم شدم.
در شب همان روز خواب عجيبی ديدم كه مهم ترين و شيرين ترين فراز زندگیام را رقم زد. در عالم رؤيا ديدم در خيابان، جلوی مدرسه خان اتوبوسهایی بسيار زيبا و غيرقابل وصف ايستاده و جمع خاصی را از انبوه متقاضيان انتخاب كرده و سوار میكنند، همه میدانند كه مقصد سفر بسيار مهم است، ولی به هيچ كس از چگونگی آن خبر نمیدادند.
بالاخره جمع محدودی از جمعيت عظيم حاضر را سوار و حركت كردند. در نزديكيهای مقصد، بوی عطر عجيبي به مشام رسيد كه همه را مدهوش كرد. بعد فهميديم همه اين عطر از فضای باغ غيرقابل وصفی متصاعد است. دم باغ همه را پياده كردند.
باز هيچ كس نمی دانست در داخل باغ چه خبر است. آنجا هم از همين جمعيت محدود، اكثر افراد را راه ندادند. فردی بود از بستگان بنده، هر چه اصرار كردم كه به او اجازه ورود بدهند، سه عيب از او گفتند كه دقيقاً نقصهای مهم معنوی اوست و فرمودند به جهت اين عيبها نمیتواند وارد شود.
سپس افراد منتخب را گروه گروه وارد باغ میكردند. بنده و حجة الاسلام اوسطي و حجة الاسلام حاج شيخ محمود عبداللهي و مرحوم معصومي را با هم وارد باغ كردند.
بعد از ورود فهميديم كه مولايمان مولی الكونين حضرت بقية الله ارواحنا فداه داخل باغ هستند. حضرت در خيمه اي وسط باغ بودند. به محضر مقدس شان رفتيم، شيريني و عظمت محضر قابل وصف نيست.
بنده ناگهان به يادم افتاد كه اين بهترين فرصت است كه با كسب نظر مستقيم از حضرت در باره ماندنم در كرمانشاه تصميم بگيرم.
پس از سؤال بنده، حضرت روحي فداه آنچنان روي در هم كشيدند كه هنوز پس از سالها تلخي آن در ذائقه بنده مانده است و فرمودند: «دل من از دست روحانيون خون است كه يا در قم و حوزههاي مشابه آن به بهانههای مختلف می مانند يا به جاهای خوش آب و هوا و همراه با اقبال مردم می روند. پس اين گونه مناطق را (كه بسيارند) چه كساني تأمين نياز كنند!؟»
🔖پاورقی:
۱. حجة الاسلام موسوي نمايندۀ سابق ولی فقيه در كردستان بودند.
۲. آیات ۱۵ و ۱۶ انفال. در اين آيات پشت كردن به جبهۀ جنگ موجب خشم الهی و گرفتار شدن به عذاب جهنم دانسته شده
📚خاطرههای آموزنده، ص۷۰
❣ بیانبوک
🔶 مرکز عرضهی محصولات امیربیان
🆔
Eitaa.com/BayanBook