هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
اين جا كربلاست و آفتاب گرم است و سوزان! به ابن زياد خبر داده اند كه امام حسين(ع) در صحراى كربلا منزل كرده است. همچنين شنيده است كه حُرّ، شايسته فرماندهى سپاه بزرگ كوفه نيست، چرا كه او با امام حسين(ع) مدارا كرده است. او با خبر شده كه حُرّ، دستور داده همه سپاه او پشت سر امام حسين()نماز بخوانند و خودش هم در صف اوّل به نماز ايستاده است. اين فرمانده هرگز نمى تواند براى جنگ با امام حسين(ع)گزينه مناسبى باشد. از طرف ديگر، ابن زياد خيال مى كند اگر امام حسين(ع) از يارى كردن مردم كوفه نااميد شود، با يزيد بيعت مى كند. پس نامه اى براى امام مى نويسد و به كربلا مى فرستد. نگاه كن! اسب سوارى از دور مى آيد. او فرستاده ابن زياد است و با شتاب نزد حُرّ مى رود و مى گويد: "اى حُرّ! اين نامه ابن زياد است كه براى حسين نوشته است". حُرّ نامه را مى گيرد و نزد امام مى آيد و به ايشان تحويل مى دهد. امام نامه را مى خواند: "از امير كوفه به حسين: به من خبر رسيده است كه در سرزمين كربلا فرود آمده اى. بدان كه يزيد دستور داده است كه اگر با او بيعت نكنى هر چه سريع تر تو را به خدايت ملحق سازم". امام بعد از خواندن نامه مى فرمايد: "آنها كه خشم خدا را براى خود خريدند، هرگز سعادتمند نخواهند شد". پيك ابن زياد به امام مى گويد: "من مأموريّت دارم تا جواب شما را براى ابن زياد ببرم". امام مى فرمايد: "من جوابى ندارم جز اينكه ابن زياد بداند عذاب بزرگى در انتظار او خواهد بود".165 فرستاده ابن زياد سوار بر اسب، به سوى كوفه مى تازد. به راستى، چه سرنوشتى در انتظار است؟ وقتى ابن زياد اين پيام را بشنود چه خواهد كرد؟ <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef