✅✅✅✅✅ 🔸روستای صالح آباد متعلق به من و چند شریکم بود. عدّه ای تصمیم گرفتند روستا را از ما به زور بگیرند و گروهی را به سوی ما فرستادند و هر چه صحبت کردیم سودی نداشت. عریضه ای برای امام زمان(ع) نوشتم و آن را در جوی آبی رها کردم و به «تخت فولاد» رفتم و دعای ندبه را با تضرّع و گریه خواندم و چند بار تکرار کردم: 🔹ای فرزند احمد ؛ آیا به سوی تو راهی هست که ملاقات شوی؟ 🔸ناگهان صدای پای اسبی را شنیدم و عرب اسب سواری را دیدم که به من نظری کرد و از دیده ام پنهان شد و قلبم با آن مشاهده آرام گرفت و راحت شد و اطمینان پیدا کردم که کارم درست می‌شود. شبِ بعد، کارم به بهترین شکل درست شد؛ من آن حضرت(ع) را بارها در خواب دیده ام و او به همین اوصاف بوده است. 📚 آیت الله شیخ علی اکبر نهاوندی(ره) در کتاب العبقری الحسان به نقل از حجت الاسلام حاج شیخ مهدی @ala_allah