می‌شنوی این صدای مهیب را؟ صدای «فقر» است که همه‌جا پیچیده. فقر تنها در کاسه‌های خالی و کفش‌های پاره معنا نمی‌شود؛ فقر به محله‌های بالای شهر هم سرک می‌کشد. فقر همان خاکیست که سال‌هاست روی قرآن نشسته است. فقر همان رشوه‌ایست که حق مظلوم را پایمال می‌کند. فقر همان سخن نابه‌جاییست که دل می‌شکند. فقر همان وجدانیست که چشم روی فقیران می‌بندد و تنها به خواستۀ نفس گوش می‌سپارد. فقر همان هم‌رنگ شدن با جماعتیست که هرروز تو را به رنگی می‌خواهد. فقر واقعی، نبود فرهنگ است، فراموش کردن اصالت است و ما سال‌هاست در این فراموشی غوطه می‌خوریم، انگار یادمان رفته اصالت زندگی‌مان با یاد و رضایت امام، رونق می‌گیرد‌. راستی اماممان را به کدام بهانۀ فقیرانه فروخته‌ایم؟ @ala_allah