✍ ساواک دنبالم بود. عرصه را چنان تنگ کرده بودند که ناچار ، مدتی  مخفی شدم. با آن زندگی طلبگی و اوضاع مالی نه‌چندان خوب ، مجبور  شدم خانواده‌ام را به امان خدا ، در قم رها کنم و بروم. ✍ بعد از مدتی که برگشتم ، همسرم گفت : «زمانی که شما نبودید ، همسر  آقای بهجت به منزل ما آمدند و یک کیسه برنج و مقداری پول آوردند.  وقتی که ‌خواستند بروند ، برای احترام چند قدمی بیرون خانه همراهی‌شان  کردم ، دیدم آقازاده‌شان سر کوچه ایستاده‌اند!» ✍ کیسۀ برنج را آورده بود ؛ اما داخل نیامده بود. ❓برایم سوال شد : «چرا آقا، خود نیامدند؟ چرا همسر و فرزندشان با هم  آمدند؟ چرا فرزندشان تنها نیامدند؟» 🖌 بعدها در روایاتی دیدم : «وقتی مرد خانواده‌ای در مسافرت است،  مکروه است مرد دیگری درب آن منزل برود. 📗 بر اساس خاطرۀ آیت‌الله مصباح یزدی 📚  این بهشت ، آن بهشت ؛ ص٢۴ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌☀️ به ما بپیوندید 👇 http://eitaa.com/joinchat/1582039040C6a7a30e470