☢️ بنی اسماعیل و بنی اسرائیل (قسمت هشتم) 🖲 ازدواج حضرت ابراهیم با هاجر و تولد حضرت اسماعیل (قسمت دوم) ✳️فأُخْبِرَ بِذَلِكَ نُمْرُودُ فَأَمَرَهُمْ أَنْ يُخَلُّوا سَبِيلَهُ وَ سَبِيلَ مَاشِيَتِهِ وَ مَالِهِ وَ أَنْ يُخْرِجُوهُ وَ قَالَ إِنَّهُ إِنْ بَقِيَ فِي بِلَادِكُمْ أَفْسَدَ دِينَكُمْ وَ أَضَرَّ بِآلِهَتِكُمْ ♒️و اين حكم را به آگاهى نمرود رساندند. نمرود دستور داد كه: هر چه رمه و مال دارد به ابراهيم بدهند و از آن جا برانندش. نمرود گفت: اگر او در سرزمين شما بماند دين شما را به تباهى مى ‏كشاند و بخدايانتان ضرر مى‏رساند. ✳️فأَخْرَجُوا إِبْرَاهِيمَ وَ لُوطاً مَعَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمَا مِنْ بِلَادِهِمْ إِلَى الشَّامِ ♒️آنان ابراهيم را به همراه لوط عليه السّلام از سرزمين خود به سوى شام راندند ✳️فخَرَجَ إِبْرَاهِيمُ وَ مَعَهُ لُوطٌ لَا يُفَارِقُهُ وَ سَارَةُ وَ قَالَ لَهُمْ‏ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّي‏ سَيَهْدِينِ ‏ يَعْنِي بَيْتَ الْمَقْدِسِ ♒️ و ابراهيم به همراه لوط بيرون شد، و لوط از او جدا نمى‏شد و ساره هم همراه آنها بود. ابراهيم به آنها گفت: همانا من به سوى پروردگارم مى‏روم و او مرا ره نمايد.مقصود او بيت المقدس بود ✳️فتَحَمَّلَ إِبْرَاهِيمُ ع بِمَاشِيَتِهِ وَ مَالِهِ وَ عَمِلَ تَابُوتاً وَ جَعَلَ فِيهِ سَارَةَ وَ شَدَّ عَلَيْهَا الْأَغْلَاقَ غَيْرَةً مِنْهُ عَلَيْهَا ♒️ابراهيم گله و مال خود را برداشت و به سبب غيرتى كه براى ساره داشت صندوقى‏ براى او ساخت و او را در ميان آن نهاد و چند قفل بر آن زد. ✳️و مَضَى حَتَّى خَرَجَ مِنْ سُلْطَانِ نُمْرُودَ وَ صَارَ إِلَى سُلْطَانِ رَجُلٍ مِنَ الْقِبْطِ يُقَالُ لَهُ عَرَارَةُ ♒️رفت تا از محدوده حكومت نمرود بيرون شد، و به قلمرو سرزمين مردى قبطى رسيد كه «عراره» ناميده مى ‏شد ✳️فمَرَّ بِعَاشِرٍ لَهُ‏ فَاعْتَرَضَهُ الْعَاشِرُ لِيَعْشُرَ مَا مَعَهُ ♒️و چون به گمركچى آن برخورد، گمركچى سر راه او را گرفت تا يك دهم آنچه را دارد گمرك بردارد ✳️فلَمَّا انْتَهَى إِلَى الْعَاشِرِ وَ مَعَهُ التَّابُوتُ قَالَ الْعَاشِرُ لِإِبْرَاهِيمَ ع افْتَحْ هَذَا التَّابُوتَ حَتَّى نَعْشُرَ مَا فِيهِ ♒️و چون گمركچى به تابوت رسيد كه نهانگاه ساره بود گفت: در تابوت را بگشاييد تا یک دهم آنچه را در آن است برداریم ✳️فقَالَ لَهُ إِبْرَاهِيمُ ع قُلْ مَا شِئْتَ فِيهِ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ حَتَّى نُعْطِيَ عُشْرَهُ وَ لَا نَفْتَحَهُ ♒️ ابراهيم گفت: آن را پر از نقره و طلا حساب كن و ده يك از آن را بستان، و من آن را باز نكنم. ✳️فأَبَى الْعَاشِرُ إِلَّا فَتْحَهُ ♒️گمركچى امتناع ورزيد و گفت: بناچار بايد باز شود ✳️ و غَضِبَ إِبْرَاهِيمَ ع عَلَى فَتْحِهِ ♒️ابراهیم غضبناک شد به سبب باز کردن آن صندوق ✳️فلَمَّا بَدَتْ لَهُ سَارَةُ وَ كَانَتْ مَوْصُوفَةً بِالْحُسْنِ وَ الْجَمَالِ قَالَ لَهُ الْعَاشِرُ مَا هَذِهِ الْمَرْأَةُ مِنْكَ ♒️و ابراهيم عليه السّلام را وادار كرد تا آن را باز كند، و چون سارة كه بحسن و جمال موصوف بود از ميان صندوق پديدار گشت، گمركچى بدو گفت: اين زن چه نسبتى با تو دارد؟ ✳️قالَ إِبْرَاهِيمُ ع هِيَ حُرْمَتِي وَ ابْنَةُ خَالَتِي ♒️اين زن همسر و دختر خاله من است. ✳️فقَالَ لَهُ الْعَاشِرُ فَمَا دَعَاكَ إِلَى أَنْ خَبَيْتَهَا فِي هَذَا التَّابُوتِ ♒️پس چرا در اين صندوق او را پنهان كرده‏اى‏ ✳️ فقَالَ إِبْرَاهِيمُ ع الْغَيْرَةُ عَلَيْهَا أَنْ يَرَاهَا أَحَدٌ ♒️بخاطر آن غيرتى كه نسبت بدو داشتم كه كسى او را نبيند. ✳️فقَالَ لَهُ الْعَاشِرُ لَسْتُ أَدَعُكَ تَبْرَحُ حَتَّى أُعْلِمَ الْمَلِكَ حَالَهَا وَ حَالَكَ ♒️من دست از تو باز ندارم تا جريان حال تو و اين زن را بپادشاه گزارش دهم‏ ✳️قالَ فَبَعَثَ رَسُولًا إِلَى الْمَلِكِ فَأَعْلَمَهُ ♒️كسى را بنزد پادشاه فرستاد و جريان را باطلاع او رسانيد ✳️ فبَعَثَ الْمَلِكُ رَسُولًا مِنْ قِبَلِهِ لِيَأْتُوهُ بِالتَّابُوتِ فَأَتَوْا لِيَذْهَبُوا بِهِ ♒️شاه كسى را فرستاد تا آن صندوق را بنزدش ببردند ✳️ فقَالَ لَهُمْ إِبْرَاهِيمُ ع إِنِّي لَسْتُ أُفَارِقُ التَّابُوتَ حَتَّى تُفَارِقَ رُوحِي جَسَدِي ♒️ ابراهيم عليه السّلام فرمود: من تا جان در بدن دارم از اين صندوق جدا نخواهم شد ✳️فأَخْبَرُوا الْمَلِكَ بِذَلِكَ فَأَرْسَلَ الْمَلِكُ أَنِ احْمِلُوهُ وَ التَّابُوتَ مَعَهُ ♒️ اين سخن را بپادشاه رساندند و او دستور داد كه خودش را نيز با صندوق بياورند، 🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج) @alelm_almasboob