💢 رَوَى: أَنَّ رَجُلاً مِنْ وُلْدِ عُمَرَ بْنِ اَلْخَطَّابِ كَانَ بِالْمَدِينَةِ يُؤْذِي أَبَا اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ
🔰مردی از فرزندان عمر بن خطاب موسی بن جعفر را خیلی اذیت میکرد
💢 وَ يَسُبُّهُ إِذَا رَآهُ وَ يَشْتِمُ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ
🔰هر گاه او را میدید ناسزا میگفت و به امیرالمؤمنین جسارت میکرد
💢فَقَالَ لَهُ أَصْحَابُهُ دَعْنَا نَقْتُلْ هَذَا اَلْفَاجِرَ
🔰ملازمان حضرت میگفتند اجازه بده ما این فاجر را به قتل برسانیم.
💢 فَنَهَاهُمْ عَنْ ذَلِكَ وَ زَجَرَهُمْ أَشَدَّ اَلزّجر
🔰حضرت کاظم آنها را شدیدا نهی کرد
💢 وَ سَأَلَ عَنِ اَلْعُمَرِيِّ فَذُكِرَ أَنَّهُ خَرَجَ إِلَى زَرْعٍ لَهُ
🔰پرسيد این عمری الان کجاست؟ گفتند که برای کشاورزي رفته
💢 فَخَرَجَ إِلَيْهِ وَ دَخَلَ اَلْمَزْرَعَةَ بِحِمَارِهِ
🔰حضرت به مزرعه او رفت و با الاغش وارد آن شد
💢 فَصَاحَ بِهِ اَلْعُمَرِيُّ لاَ تُوطِئْ زَرْعَنَا
🔰عمری فریاد زد که وارد زرع من نشو
💢 فَتَوَطَّأَهُ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِالْحِمَارِ حَتَّى وَصَلَ إِلَيْهِ فَنَزَلَ وَ جَلَسَ عِنْدَهُ
🔰اما حضرت همینطور رفت تا به او رسيد و کنارش نشست
💢وَ بَاسَطَهُ وَ ضَاحَكَهُ وَ قَالَ كَمْ غَرِمْتَ عَلَى زَرْعِكَ هَذَا
🔰با لبخند و گشاده رویی به او گفت غرامت زرع تو چقدر است؟
💢 فَقَالَ مِائَتَيْ دِينَارٍ
🔰گفت دویست دینار
💢قَالَ فَكَمْ تَرْجُو أَنْ يَحْصُلَ مِنْهُ قَالَ لَسْتُ أَعْلَمُ اَلْغَيْبَ قَالَ إِنَّمَا قُلْتُ كَمْ تَرْجُو أَنْ يَجِيئَكَ فِيهِ قَالَ أَرْتَجِي فِيهِ مِائَتَيْ دِينَارٍ
🔰حضرت فرمود چقدر اميد داری از این مزرعه برای تو حاصل شود. گفت غیب نميدانم. فرمود گفتم چقدر اميد داری. گفت دویست دینار
💢 قَالَ فَأَخْرَجَ لَهُ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ صُرَّةً فِيهَا ثَلاَثُمِائَةٍ دِينَارٍ وَ قَالَ هَذَا زَرْعُكَ عَلَى حَالِهِ وَ اَللَّهُ يَرْزُقُكَ مَا تَرْجُو
🔰حضرت کیسه ای که ۳۰۰ دینار در آن بود به او داد و گفت این هم روزی خدا یه تو به اندازه امیدت. زراعتت هم بر حال خودش بماند . یعنی برای خودت
💢 قَالَ فَقَامَ اَلْعُمَرِيُّ فَقَبَّلَ رَأْسَهُ وَ سَأَلَهُ أَنْ يَصْفَحَ عَنْ فَارِطِهِ فَتَبَسَّمَ إِلَيْهِ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ اِنْصَرَفَ وَ رَاحَ إِلَى اَلْمَسْجِدِ فَوَجَدَ اَلْعُمَرِيَّ جَالِساً فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ قَالَ اَللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالاَتِهِ قَالَ فَوَثَبَ إِلَيْهِ أَصْحَابُهُ فَقَالُوا مَا قِصَّتُكَ قَدْ كُنْتَ تَقُولُ غَيْرَ هَذَا فَقَالَ لَهُمْ قَدْ سَمِعْتُمْ مَا قُلْتُ اَلْآنَ وَ جَعَلَ يَدْعُو لِأَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَخَاصَمُوهُ وَ خَاصَمَهُمْ فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلَى دَارِهِ قَالَ لِأَصْحَابِهِ اَلَّذِينَ أَشَارُوا بِقَتْلِ اَلْعُمَرِيِّ كَيْفَ رَأَيْتُمْ أَصْلَحْتُ أَمْرَهُ وَ كُفِيتُ شَرَّهُ .
🔰عمرى كه اين را ديد برخاست و سر مبارك آن حضرت را بوسيد و التماس كرد كه بىادبى او را عفو فرمايد، آن حضرت تبسمى فرموده از آنجا بازگشت، و چون شبانگاه بمسجد رفت عمرى را ديد كه آنجا نشسته. همین که حضرت را دید گفت« اَللّٰهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ » یاران او گفتند: اين چه نوع قصهايست؟ تو که دائم غير اين ميگفتى؟ گفت : اكنون اين را ميگويم كه شنيديد و آن حضرت را دعا کرد و ايشان تعجب كرده و با او مخاصمه ميكردند و او نیز مخاصمه ميكرد. پس چون حضرت به خانه بازگشت به اصحاب خود فرمود: میخواستید عمری را بکشید... حالا ديديد که من چگونه او را اصلاح کردم و شرش را از خودم دور کردم
#امامکاظم علیه السلام
#خدمتبهخلق
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob